⠀

⠀

فراق

سه سال تمام شد، سه سال سختی، مشقت، گرسنگی، محاصره و...
این بار خداوند رسالتش را بر عهده موریانه ای گذاشت که جز نام جلاله، چیزی از آن کاغذِ عهد باقی نگذارد. و محاصره تمام شد...
حالا
رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)
آسوده از رد کردن این گردنه حساس، خوشحال در کنار همسر مهربانش و فاطمه اش(علیها سلام)...
ولی
دیگر روح بزرگ خدیجه(علیها سلام) را یارای ماندن در کالبد زمینی اش نیست، آغوش می گشاید تا عرش الهی؛ و زمینیان داغ دار وسیاه پوش می شوند در این مصیبت... وفاطمه 5 ساله، بعد از سه سال رنج، اینبار از آغوش گرم مادرش محروم می شود و این رسول خداست(صلی الله علیه وآله وسلم)، که باید زخم عمیق دل کوچک فاطمه(علیها سلام) را التیام باشد.

روز موعود فرا می رسد. حجله ای میارایند که دخت رسول الله(علیها سلام)را تا خانه همسر بدرقه کنند و خدیجه(علیها سلام)، سال ها قبل، برای این روز، لباسی گذاشته و شب وقتی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) می رسد به پشت حجره فاطمه(علیها سلام)، می بیند ام سلمه، همانجاست، به وصیت خدیجه(علیها سلام)، که مبادا در شب زفاف، فاطمه ام (علیها سلام) تنها بماند.

نظرات 2 + ارسال نظر
گل 1393/04/26 ساعت 12:01

سلام
مدتی بود نبودم
زیبا گفتی از بانو
از یار پیامبر و همدمش...
از مادر زهرای مرضیه(س)

علیک سلام رفیق
شما همیشه محبت داری.
ملتمس دعا

ننه علی 1393/04/17 ساعت 15:57

سلام
خدا در ثواب اشکی که به چشمام نشوندی شریکت خواهد کرد
ممنونم

علیکم السلام دوستم
محبت داری
ملتمس دعا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد