⠀

⠀

تجربات 3

*حریم

  • نگه دارید حریم و حرمتتان را در سفر، این سفر حج است ویحتمل برای خیلی از همسفرها، حجة الاسلام، یعنی اولین سفر تمتعشان. حج تمتع، برای کسی که مستطیع است، فقط یکبار در طول عمر، واجب می شود. فقط یک بار... و این اهمیتش را می رساند.
  • متاسفانه، خیلی از خانم ها را دیده ام که در طول سفر،  حریم محرم و نامحرم را رعایت نمی کنند، افراط وتفریط هم دارد.
    افراطش این است که فکر می کنند به همسرشان، نامحرم می شوند که این کلا غلط است. بله، حدود محرمیت، کم می شود بین زن وشوهر، اما نامحرم نمی شوند. برخی دیگر فکر می کنند چون محرمند و اینجا هستند، با همه برادر می شوند. برخوردهای زننده ای گاهی مشاهده می شود بین... بماند.
  • سرویس های بهداشتی، خصوصا در مشاعر، خیلی جالب نیست. یعنی زنانه و مردانه اش، روی هم دید دارد و حائلش خیلی هم حائل نیست. خصوصا برای وضو گرفتن، دقت فرمایید...
  • بدترین برخوردی که دیدم... ما شب نهم، حدود ساعت 2 بامداد راه افتادیم (بعدا مفصلش را می گویم)، ترافیک مسیر باعث شد که مجبور شویم نماز صبح، را بین راه بخوانیم. برخی از خانم ها، همین جور پیاده شدند از اتوبوس و آستین ها را زدند بالا برای وضو!
    ـ حاج خانم! مُحرمی... اینجا مرد هستش!!!!!!!!!! (فکر کنم اگر دیوار بود، بیشتر خودش را می پوشاند.)

* تا جایی که می توانید، مستحبات را انجام دهید، شما یکبار در عمرتان، حجة الاسلام انجام می دهید. 1*
هر چند، متأسفانه برخی از روحانی ها، برای اینکه مسئولیت خود را سبک کنند، در حد انجام واجبات، بیشتر نمی گویند. پس حتما، یک جلد مناسک مرجع تقلیدتان، همراهتان باشد... حتما! یکبار حتما قبل از سفر (جز جلسات کاروان و اموزش اعمال) کامل بخوانیدش. حتی به سبک طلاب، مباحثه هم اگر بتوانید بکنید، خوب است. اگر به مشکلی برخورد کردید، اول مناسک را چک کنید و بعد بروید سراغ روحانی و معینه کاروان.

* تا می توانید کمک حال همسفران باشید، البته نه تا حدی که خودتان از اعمال بازمانید... اما کمک کردن هم توصیه شده و هم سنت ائمه است... در سیره امام چهارم آمده که با کاروان هایی سفر می کردند که ایشان را نشناسند تا به حجاج خدمت کنند.


پ.ن1: همه در بچگی، شعر فروع دین را یادمان هست، که 10 تا بود... و واجبات... نمازش، هر روز واجب است و روزی 17 رکعت، روزه اش، سالی یکبار، به مدت یک ماه، خمس، اگر داشتی، هر سال و... و حج، یکبار در عمر که حجة الاسلام می خوانندش... می شود بیشتر رفت و مستحب هم هست. اما یکبارش حجة الاسلام واجبی است که خدا امر کرده به انجامش.

لطفا کامنت نگذارید.

و این بار که دست ها را می گذارم روی صفحه کیبورد، برعکس همیشه، نمی خواهم از خاطراتم بنگارم،  الان تقریبا 8 سالی هست که وبلاگ نوشته ام. خوب و بد و در همین نوشتن ها بزرگ شدم.
خیلی سال است که وبلاگ می نویسم، می خوانم، سر می زنم...

و
همیشه
حسرت آن هایی را خورده ام که هر وقت وبلاگشان را باز می کنند، حداقل یک نظر جدید دارند و هیچ وقت دلیل موفقیتشان را درک نکرده ام.

یک مدتی هم رفتم تو خط کامنت گذاشتن، البته نه از جهت تبلیغی، بلکه واقعا می خواندم ونظر می گذاشتم...

اما همیشه پروژه «بالا بردن تعداد کامنت هایم»، با شکست مواجه شد. حتی بعد از برگزیده شدن در مسابقه وبلاگ نویسی حج که گمان کردم آمار بازدید ونظرات وبلاگم بالا می رود که آمار بالا رفت، اما تعداد نظرات تقریبا ثابت ماند.

نمی دانم آن هایی که می خوانند و شاید خوششان بیاید، چرا نظری یادگار نمی گذارند برای نویسنده وبلاگ، یعنی فکر می کنند او نیاز به دلگرمی ندارد. بحثم اصلا این نیست که نظرها، به تعریف و تمجید منتهی شود و بنویسند «زیبا بود، آفرین، ممنون...» و قس علی هذا...

دوست داشته و دارم نظرشان را بگذارند، همین... فقط یک نفر بود «گل» عزیزم ـ البته چند مدتی است ظاهرا سرش شلوغ است و فرصت ندارد که بیاید ـ که حقیقتا یک سالی است که برای تمام مطالبم، نظر گذاشت و امیدوارم کرد به ادامه راه.

از قدیم گفته اند «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد»، و در راستایش می شود:
خواننده، نویسنده را بر سر ذوق آورد، البته به شرطی که نویسنده بفهمد کسی خوانده و نظری دارد.

این را گفتم که اگر خدایی نکرده، روزی، روزگاری از اینجا کسی عبور کرد و دید خیلی هم منظم، آپ نمی شود، بداند دلیلش چیست... «همان سر ذوق آوردن» است و بس.


پ.ن1: توقعی نبوده ونیست... سال هاست یاد گرفته ام متوقع نباشم، از هیچ کس، هر کس دلیلی دارد، نظری دارد، مشکلی دارد، با تبلت و گوشی می خواند و نمی تواند نظر بگذارد و... همه اش را من هم بلدم. قدم کلیک هایتان بر چشم