⠀

⠀

اربعین

اربعین
غمش
بزرگ بود
سنگین بود
نفست می گرفت
حبس می شد
نمی شد اشک بریزی
نشسته بودیم دور هم، برای خودمان روضه می خواندیم
نمی شد ماند
اذن می خواست
عمو عباس

و زینب می خواست برای بر دوش کشیدنش...

صلی الله علیک یا قتیل العبرات


اگر اذنی دادند،
مجالی بود
مروری می کنم بر اولین زیارتم از حرم یار...
هر چند
حسرتش ماند.

و
حاج آقا پناهیان، یک نکته گفتند که با تمام وجود لمسش کردم: «اول باید رفته باشید تمتع، تا بفهمید این پیاده روی یعنی چه؟!»

اقیانوس عشق

اینجا

کعبه

عشق است
و
من
در احرام
در خیل جمعیتی که نمی دانم سر وتهش کجاست.
خودم را رساندم که این بار از قافله دوست جا نمانم.
و
هنوز
باورم نمی شود
اللهم تقبل منا...


پ.ن1: حلال کنید اگر حرفی، سخنی، جوابی... همین امروز به حق اربعین سالارمان
پ.ن2: وقتی شما این را می خوانید، ان شاءالله قطره ای هستم در میان اقیانوش عشاق...
پ.ن3: نگفتنم، هزار و یک دلیل داشت و یکی اش این بود که تا پایم نمی رسید، باور نمی کردم کربلا رسیده ام... این اولین بار است که قرار است کربلایی شوم.
پ.ن4: تک تک دوستانی را که اینجا برایم یادگاری نوشته اند را به نام دعا می کنم. خاطرتان جمع...