⠀

⠀

الی طریق الکربلاء

عراق سرزمین گنبدهاست، به مرور خاطرات سفر، در ستون «گاهی نوشت های غیرحجازی» که در ستون سمت چپ، هست، منتشر می شود.
بعد نوشت1: الان ساعت 13:47 دقیقه روز جمعه، 93/10/5است و بالاخره خاطرات را به صورت تقریباً کامل، روی صفحات مجازی بارگزاری کردم. الان حدود 10 روز است که از سفر برگشته ام و این بار تصمیم گرفتم اولین کاری را که تمام می کنم، نوشتن خاطرات باشد. الحمدلله...
هر سفری، خاطرات خودش را دارد... چقدر دلم هوای کوی رضا دارد...
بعد نوشت 2: برای سر وکله زدن با قالب وبلاگ فرصتی ندارم. الان به دو مشکل اساسی برخورده ام در صفحات جانبی. 1- امکان نظر گذاشتن در این صفحات وجود ندارد. (حالا نه اینکه کلا خیلی تعداد نظراتم بالا بوده و هست.) 2- امکان زمان بندی برای انتشار مطلب نیست... :| (نکته اول بیش از دومی روی اعصابم رژه می رود.)
بنابراین
خاطرات سفر، علی الحساب به صفحات اصلی منتقل می شود تا دو ماه بعد که تمام شود و شاید همه سفرنامه را در یک مطلب، بصورت صفحه جانبی، بگذارم بماند.

نظرات 4 + ارسال نظر

میان بازار داشت تند تند راه می‌رفت. دستش را گرفتم نگاهی کرد و فهمید باید آرام تر گام بردارد...
دالان بازار که تمام شد در چند لحظه ایوان تمام قد، قد علم کرد جلویمان، خشکمان زد... فقط خیره شده بودیم، بین آن شلوغی ها خودم را به سمتی کشاندم و گوشه ای را تکیه گاه کردم... .
آری پدر غریب است... این را از اسم موکب ها هم میشد فهمید. از نامی از پدر که روی موکب ها نبود! حرمش هم که به قول شما ...
اما از حق و حضرت حق نگذریم که خداوند عجیب نظر دارد به این بارگاه-همان گونه که به چشم دل دیدید-. بعید است کسی با انبوهی از اندوه بیاید و با قدحی از فرح باز نگردد... .
روبرو ایوان طلا
آن طرف صاحبدلی
با خون دل
روضه ی ام ابیها در فضا میریخت
این طرف هم نوکری بر حضرت ارباب می گریید... میگریید... .

سلام علیکم
قطعا همین است ولاغیر... اینجا حرم امیر المؤمنین است. پدر امت، و مگر میشود کسی برود خانه پدر و با آرامش باز نگردد.
خیلی از موکب ها به نام «نجف الأشرف» بود، اما دقت نکردم که به نام حضرت پدر هم موکبی هست یا نه.
اولین بار بود که مشرف می شدم و خیلی جا خوردم از این همه غربت...
ان شاءالله رزق همه ساله تان.
باقی خدا وبس...

سلام دوست عزیزم لطفا برای تبادل لینک به منم سربزن

علیک سلام
سر زدم عزیز
ملتمس دعا

گل 1393/10/04 ساعت 10:28


حرم حضرت پدر
چه زیبا گفتی حس کردم منم الان اونجا روبروی گنبدم
پدر
خیلی خودم رو لایق نمیدونم که بخوام ایشون
مولایم رو پدر صدا کنم...
کاش اونقدر جرات ش رو پیدا کنم که پدر
بابا
صداشون کنم
دلم گریه میخواد اونم روبروی حرم بابا

سلام گلم...
اونجا که برسی، راحت می توانی صدایشان کنی، پدر...
السلام علیک یا ابتاه
التماس دعا

سلام
اصلا حال وهوای کربلا با همه جای دنیا فرق می کنه...

علیک سلام گلی جان
حال وهوای هر جایی با هرجای دیگر متفاوت است... حال وهوای کربلا با حال وهوای عمره؛ حج...
حتی حال وهوای کربلا در اربعین، با حال وهوای کربلا در اعیاد، خیلی فرق دارد.
دیگر هیچ وقت آرزو نمی کنم روز عاشورا، کربلا باشم. اینقدر حال وهوای کربلا، در اربعین سنگین بود که نفسم را حبس کرده بود...
لایوم کیومک یا اباعبدالله
التماس دعا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد