⠀

⠀

مناره شهادت

و
ده سال گذشت

و باز هم یک شهید دیگر، خدا سر راهم قرار داد...

ده سال پیش، شهید حاج علیرضا برادران نجار و امسال شهید حاج ناصر قربان نیا...

شهید اول، همسفر عمره بودیم و ۸ ماه بعد در سقوط هواپیما در سال ۸۴، در جوار رحمت حق آرام گرفتند. و شهید دوم، استادم بودند و در سرزمین منا در سال ۹۴ به دیارباقی شتافتند...

با شهید اول، آشنایی مان در سرزمین مناره ها بود و استادم، عروجش...

سرّ اش نمی فهمم، ارتباط میان

حجاز
شهادت

و حقیر...

برای همه ، شهادت ارتباطش با کربلاست و حضرت ارباب... و برای حقیر، با سرزمین مناره ها، حریم امن الهی...

خدایا
کاش
مرگم را شهادت قرار دهی در همان حریم امن الهی... جایی که برای اولین بار فهمیدم آغوش خدا چقدر امن است...

«اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک»

نظرات 2 + ارسال نظر
گل 1394/07/19 ساعت 15:54

سلام کوثر جان
داریم کم کم به محرم نزدیک میشیم
قلمت زیباست و به جان دل میشینه
ی متن بذار
از دلنوشته هات
خیلی دلم میخواد ی متن بخونم از مدینه...
بنویس از مدینه...

علیک سلام گلم
ممنونم. شما همیشه لطف داشتی...
اگر فرصتی دست داد. این روزها دل و دماغ اصلا ندارم...

گل 1394/07/18 ساعت 15:07

خدا رحمتشون کنه
هنوز هم بعد یکسال و اندی که اون پست همسفر عمره ت رو خوندم میگذره ولی یادمه که اشک میریختم و میخوندم
امروز
متحیر خوندم و دیدم که استادت هم...
کوثر جان
سرّ تو و حجاز به دلت بر میگرده
هر کسی ی جایی دلش ارومتره
حواسش جمع تر
برای تو حجاز!!
برای منم دعا کن...خیلی خیلی محتاجم

سلام...
شاید... البته واقعا اینجوری هم هست. مدینه را دوست دارم، بخاطر جد بزرگوارم، که آغوش می گشاید وقتی وارد مدینه می شوم. حضرت مادر که دلتنگشانم. و جد بزرگوارم امام مجتبی (علیه السلام) و امامی که سالها در مدرسه و دانشگاهی درس خواندم که مزین به نامشان بود، امام صادق (علیه السلام)
هر چند عتبات، حرم حضرت پدر، حضرت ارباب و حضرت عمو هر کدام حال و هوای خوبی دارد، خصوصا حرم حضرت پدر، که عجیب بود و دوست داشتنی و خواستنی...
برداشت خوبی بود، ممنونم.
حاجت روا ان شاءالله...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد