⠀

⠀

236. مناره‌هفتم: جای پای هاجر

بسم‌الله

به طرف مسعی می‎رویم. یک‌سالنِ‌دراز، که دو سمتش، سربالایی است و سابقاً دامنه‌کوه بوده که حالا سنگ‌فرش شده‌است. یک سمتش، کوه‌صفا که چه‌عرض کنم، مجموعه تخت‌سنگ‌هایی  شبیه آب‌نماهای شهرِ تهران و ارتفاع ۶، ۷ مترکه دورش را نرده کشیده‌اند تا کسی از همان هم بالا نرود؛ و جهت‌دیگر، مروه است که فقط  

ادامه مطلب ...

235. مناره ششم: خانه دوست

شنبه 1388/8/30

مادر برای نمازصبح صدایم می‎کند، فقط چراغِ‎خوابِ اتاق، روشن است، نمار را خوانده و نخوانده، دوباره در هپروت، غرق می‎شوم. خستگی این چند روز، به این راحتی، رهایم نمی‎کند. برای صبحانه، به زور خودم را از تخت جدا می‎کنم. خانم شریفی، دیشب اعمال را انجام داده و از احرام درآمده‎است. مُحرِمم1. حواسم باشد 

ادامه مطلب ...