گفت‌وگو خواندی با مدیری که 35 سفر عمره مشرف شده است گفت‌وگو خواندی با مدیری که 35 سفر عمره مشرف شده است گفت‌وگو خواندی با مدیری که 35 سفر عمره مشرف شده است بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
گفت‌وگو خواندی با مدیری که 35 سفر عمره مشرف شده است گفت‌وگو خواندی با مدیری که 35 سفر عمره مشرف شده است گفت‌وگو خواندی با مدیری که 35 سفر عمره مشرف شده است گفت‌وگو خواندی با مدیری که 35 سفر عمره مشرف شده است گفت‌وگو خواندی با مدیری که 35 سفر عمره مشرف شده است

گفت‌وگو خواندی با مدیری که 35 سفر عمره مشرف شده است

به لطف خداوند متعال، حدود 46 سفر حج تمتّع و 35 سفر عمره مشرف شده ام. نخستین سفرم در سال 1334 شمسی بود. در آن زمان کمیسیون حج در فرمانداری هر شهر منعقد می شد و ما تقاضای صدور برگ صلاحیت تشرّف به حج می کردیم و پس از موافقت کمیسیون، به شهربانی می رفتیم و تقاضای گذرنامه می کردیم و بعد از اخذ گذرنامه، به سفارت عربستان سعودی مراجعه می کردیم و ویزا می گرفتیم و از ایران با هواپیما و یا از عراق و یا از ممالک دیگر، از راه زمینی به جدّه می رفتیم.

آقاي سيدمحمود ميرهندي از چهره هاي فاضل و مديري هستند كه سالهاي طولاني در سمت مديريت كاروان در خدمت زائران حرمين شريفين بوده، و برخي سالها نيز به عنوان زائر توفيق تشرّف به حج و عمره را داشته اند. توجّه خوانندگان عزيز را به خاطرات زيبا و شنيدني ايشان جلب مي نماييم.البته اين گفتگو در سالهاي گذشته تهيه شده و بدليل محتواي جالب و زيباي آن بازنشر شده است.
حضرت عالي از كساني هستيد كه سفرهاي متعددي به حج مشرف شده ايد،لطفا توضيح دهيد نخستين سفر شما در چه سالي و چگونه بود؟
به لطف خداوند متعال، حدود 46 سفر حج تمتّع و 35 سفر عمره مشرف شده ام. نخستين سفرم در سال 1334 شمسي بود. در آن زمان كميسيون حج در فرمانداري هر شهر منعقد مي شد و ما تقاضاي صدور برگ صلاحيت تشرّف به حج مي كرديم و پس از موافقت كميسيون، به شهرباني مي رفتيم و تقاضاي گذرنامه مي كرديم و بعد از اخذ گذرنامه، به سفارت عربستان سعودي مراجعه مي كرديم و ويزا مي گرفتيم و از ايران با هواپيما و يا از عراق و يا از ممالك ديگر، از راه زميني به جدّه مي رفتيم.
از آداب و رسوم مردم و حاجيان، هنگام حج، چه خاطره اي داريد؟
در يكي از سفرهايم، زمان دير شده و كميسيون حج اصفهان تعطيل گرديده بود، به وسيله چند نفر از تجّار بازار در تهران، به يك واسطه مراجعه كرديم و مبلغ 000 300 تومان به وي پرداختيم و قرار شد كه او گذرنامه تهيه كند. هر روز وعده مي داد، تا اينكه پس از ده روز، به محلّ كميسيون حج تهران رفتم و در مقابل در قدم مي زدم كه شيخ پير و بزرگواري كه عضو كميسيون بود، مرا ديد و با خود به اتاق كميسيون برد و نزد خود نشاند، در اين هنگام، ناگهان مرد دلاّل كه از ما پول گرفته بود، وارد اتاق شد و مشتي رونوشت شناسنامه و عكس و تقاضانامه به افسري كه جزو آن كميسيون بود داد، آن افسر با ديدن اين مدارك از جا برخاست و سيلي محكمي به گوش او نواخت و گفت: يك زن فاحشه را براي حج واسطه مي كني؟! كاغذها از دست او افتاد و به كف اتاق ريخت. ناگهان ديدم كه عكس من هم جزو آن ها است! آن را برداشتم و در جيبم گذاشتم، وضع اتاق كميسيون به هم خورد. آن شيخ از من پرسيد: فرمايشي داريد؟ گفتم: تقاضاي موافقت براي مكّه معظمه را دارم. تقاضاي مرا گرفت و امضا كرد و فرستاد براي صدورِ گذرنامه. پس از صدور گذرنامه به سفارت بردم و ويزا گرفتم و بحمداللّه موفّق شدم و آن دلال را ديگر نديدم و پول هاي مردم را هم خورد!
در آن زمان مدت سفر حج چند روز بود و با چه وسيله و كارواني به حج مشرّف مي شديد؟
از اصفهان با اتوبوس به تهران و از تهران به عراق مي رفتيم، بعد از يك تشرّف يكي دو روزه، به نجف اشرف و سامرا و كربلا و كاظمين، كه مجموع آن تقريبا هشت روز مي شد با يك شركت به دمشق و از آنجا با هواپيما عازم جدّه مي شديم و طول سفر با برگشت به عراق، حدود 40 روز طول مي كشيد و رسماً كارواني در كار نبود بلكه گروهي از حمله دارها چندين نفر را جمع مي كردند و با گرفتن حق الزحمه؛ از سيصد تا پانصد تومان، در طول سفر، وسايل حركت و مسكن و ديگر خدمات را تعيين مي كرد. البته تهيه خوراك با خود حاجي بود.
ناگفته نماند كه شركت هاي زميني و هوايي براي هر ده نفر يك نفر به حمله دار تخفيف مي دادند. وقتي ما وارد بغداد يا كاظمين شديم، يك نفركه فينه قرمز و شال سبزي به سر داشت، و او را عبدالأمير مي ناميدند، در گاراژ استقبال كرد و ما را كه يازده نفر بوديم به خانه خود برد و يك اتاق بسيار مجلّل در اختيارمان گذاشت و مقرر شد كه يك دينار از ما بگيرد، كه پول بسيار كمي بود.
شب، بعد از تشرّف به حرم مطهّر، استراحت كرديم. فردا صبح يك نفر از طرف عبدالأمير آمد و گفت برويم بليت بگريم. براي تهيه بليت به آژانس رفتيم و بليت سوريه و نيز بليط هواپيما از سوريه تا جده و برگشت را خواستيم. هنگام محاسبه پول بليت، به عربي گفت بنويس به حساب عبدالأمير و پول يازده بليط را از ما مطالبه كرد. موضوع را متوجه شديم، گفتم ما با عبدالأمير قراري نداريم و بليت ها بايد به حساب خودم محاسبه شود، خلاصه پول يك بليت به ما تخفيف داده شد و من ميان ده نفر ديگر تقسيم كردم كه هفت نفر آن ها مشهدي بودند و از آنجا با همديگر رفيق شديم و هنوز هم با خود آن ها يا فرزندانشان آمد وشد داريم. و من از بغداد و كاظمين برگشتم و به خانه رفتم، شخص همراه من جريان را به عبدالأمير گفت و او آمد و با فحش هاي عجيب و قريب ما را از خانه بيرون كرد و گفت كرايه اين اتاق شبي يكصد دينار است! و ما به مسافر خانه ديگر رفتيم.
در آن زمان مدينة الحاج چگونه بود؟ آيا قبر حضرت حوّا عليهاالسلام را ديده ايد؟
سال اول كه مشرّف شدم، در شمال فرودگاه، قطعه زميني تقريبا به مساحت يك هزار متر بود كه اطراف آن با پليت مسقّف شده بود و روزها آفتاب به آن مي تابيد و چند بشكه هم كنار آن بود كه با وانت صبح به صبح آب مي آورند و بشكه ها را پر مي كردند و حاجيان از آن استفاده مي كردند، ولي سال 36 تقريبا مدينة الحجاج كه فعلاً محلّ پياده و سوار شدن حجاج دريايي است، در اختيار حجاج ايراني گذاشته شد كه هنوز هم هست و در اختيار حجاج دريايي است و داراي سالن هاي بزرگ و آب و برق و پنكه هاي سقفي مي باشد. چون چند روزي در جده معطل و سرگردان بوديم، به راهنمايي يكي از اهالي جدّه به محل قديم رفتيم و محوّطه كه دور آن ديوار مخروبه اي بود وسط آن مقبره بود و يك صورت قبر بزرگ ديده مي شد، مي گفتند اين قبر حوا عليهاالسلام است.
چگونه و با چه وسايلي از جده به مدينه مي رفتيد؟
با اتوبوس هاي آهني كه داراي صندلي هاي شكسته آهني بود و تقريبا 45 نفر ظرفيت داشت، وقتي سوار مي شديم گذشته از گرمي كه داشت، آهن هاي آن سوزنده بود. از جده حركت كرده، بعد از چهار ساعت طي طريق، در يك قهوه خانه توقف مي كرد. اين قهوه خانه فقط داراي يك سقف حصيري بود و تخت هاي حصيري داشت و نفري يك ريال سعودي از ما مي گرفتند. اگر روز بعد تا ساعت چهار بعد از ظهر استراحت مي كرديم و اگر شب بود از ساعت ده شب تا پنج صبح، اجبارا بايد در اين قهوه خانه به استراحت مي پرداختيم و تقريبا دو يا سه شبانه روز راه بين جده و مدينه را طي مي كرديم.
ميقات جحفه چگونه بود و با چه وسيله و شكلي به آنجا مي رفتيد؟
ميقات جحفه در سي فرسخي جده، بعد از رابغ حدود چهل كيلومتر از جاده قديم جده ـ مدينه در ميان خارهاي مغيلان، روي شن هاي بيابان با يك بلد كه براي راهنمايي مي گرفتيم، راه را طي مي كرديم تا به مسجدي كه مخروبه بود، مي رسيديم و با دادن يك ريال سعودي يك ظرف آب كه تقريبا ربع ليتر آب مي گرفت تهيه كرده و وضو مي گرفتيم و در مسجد نماز خوانده، محرم مي شديم.
فراموش نمي كنم در سال اوّل، راننده كاميوني كه در آن سوار بوديم، ما را به قهوه خانه، كه در مسير مدينه ـ مكه بود برد و گفت اينجا جحفه است! به او اعتراض كردم، بقيه افرادي كه در اين ماشين سوار بودند، از راننده طرفداري كردند، كار به مشاجره كشيد، من و همراهانم از محرم شدن در آن قهوه خانه خودداري كرديم و سوار كاميون هم نشديم، پليس راه رسيد و راننده را مجبور كرد و ما را به جحفه برد و در تمام رفت و برگشت پليس از ما جدا نشد.
برخورد زائران كشورهاي ديگر با ايرانيان چگونه بود؟
قبل از انقلاب اسلامي ايران، زائران كشورهاي ديگر، بيشترشان گويي ايران را نمي شناختند و اگر هم مي شناختند، بي اعتنا بودند.
آيا در مسير ميان جده ـ مدينه روستاي شيعه نشين وجود داشت؟
اگر هم بود، آن ها را معرفي نمي كردند و با آن ها خيلي بد بودند، تنها در اطراف قبور شهداي بدر، گروهي شيعه بودند كه مخفيانه خودشان را به ما مي شناساندند.
برخورد مردم عربستان در آن زمان چگونه بود؟
مردم عربستان معمولاً برخورد خوبي نداشتند، حتّي توهين هم مي كردند و با تعبيرهاي: ايراني، عجمي و... ما را مخاطب قرار مي دادند و حتّي بعضي از آن ها بسيار فحّاشي مي كردند.
آداب و رسوم حجاج ايراني در جشن ها و مراثي چگونه بود و آيا خودِ عربستاني ها مراسم هاي خاص داشتند؟
چون با كلّيه مراسم عيد، عزا و... مخالف بودند، ايراني ها جرأت نمي كردند مراسمي به پا كنند، فقط در مدينه منوره، شيعيان نخاوله، جشن هاي عروسي خود را به شب هاي ولادت ائمه اطهار عليهم السلام مي انداختند و به عنوان عروسي جشن مي گرفتند. حتّي در يك سال، شب سوم شعبان در مدينه بوديم، براي حدود بيست عروس و داماد در يك محل جشن عروسي گرفتند و در ضمن، ولادت با سعادت امام علي عليه السلام را به همديگر تبريك مي گفتند.
شكل كاروان ها در آن زمان چگونه بود و آيا مدير و روحاني داشتند؟
اگر مديران كاروان؛ يعني حمله دار از روحانيون بود، خود او مناسك حج را پياده مي كرد و اگر غير روحاني بود، عالمي را به عنوان روحاني كاروان همراه مي آورد و گاهي يك دكتر هم همراه كاروان مي آوردند.
آيا به كوه احد و ساير مكان هاي خارج از مدينه مي رفتيد؟ وضعيت آن ها چگونه بود؟
كوه احد و قبر حضرت حمزه عليه السلام و ساير امكنه، كه فعلاً هم جزو برنامه زيارتي است، جزو برنامه كاروان ها بود. بعلاوه، بعضي از جاها كه امروزه جزو برنامه نيست؛ مثل مسجد ردالشمس و قبر مادر حضرت رضا عليه السلام و غيره در برنامه زيارتي قرار داشت و از نظر ساختمان هم مثل الآن تعمير نشده بود.
از اماكن تاريخي مدينه، چه چيزهايي به ياد داريد كه الآن تغيير كرده است؟
مسجد قبا يك گنبد بزرگي بود كه زير آن تقريبا به 150 متر مربع مي رسيد و خرابه و قديمي بود و به امر سلطان تعمير شد؛ و به شكل فعلي درآمد و تجديد بنا و ساختمان شد.
همچنين مسجد ذو قبلتين هم بسيار كوچك و قديمي بود كه تعمير شد و به صورت فعلي در آمد.
آيا از خصوصيّات بقيع، كوچه بني هاشم، خانه امام صادق و امام سجاد عليهماالسلام و... چيزهايي به ياد داريد؟
بقيع قبرستاني بود خراب تر از بقيع امروز و داراي ديوارهاي گلي بود و پشت ديوارها محل و ريختن زباله و كثافت و بي احترامي بود و بعد به صورت فعلي در آمد و ديوارهاي آن تجديد شد و كوچه هاي باريكي كه شايد پهناي آن از دو متر كمتر بود، وجود داشت كه مردم از مسجد نبوي به طرف بقيع مشرف مي شدند و يكي از اين كوچه ها معروف به كوچه بني هاشم بود و خانه هاي سنگي و گود و تاريك همچنان بر سرِ پا بود و آن خانه ها به نام امام صادق و امام سجاد عليهماالسلام معروف بود كه فراموش نمي كنم. به بهانه توسعه مسجدالنبي، آن ها را خراب كردند و ريشه هاي درخت هاي خرما را، كه خيلي تنومند بود، از جا كندند.
بازاري وجود داشت كه انواع مغازه ها در آن بود، همه را خراب كردند و آخر بازار ساختمان هاي قديمي بود كه درِ آن بسته بود و ما از پشت زيارت مي كرديم و آن قبر مطهّر حضرت عبداللّه پدر محمد صلي الله عليه و آله بود كه خراب كردند و در مقابل غسالخانه قبرستان بقيع، وسط جاده، گنبد خاكي مخروبه بود كه قبر اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام در آن بود و آن را خراب كردند و جنازه را به داخل بقيع بردند و در كنار شهداي احد دفن كردند و تا سه سال اثر قبري بود ولي آن را هم محو كردند و فعلاً اثري از آن نيست.
موقعيت خانه هاي اطراف حرم نبوي چگونه بود؟
در اطراف مسجدالنبي و بقيع خانه هاي كوچكي بودند به سبك قديمي كه در آن زندگي مي كردند و چند باغ خرما، به نام: باغ صفا، باغ ملائكه و... در اطراف آن محل بود كه حجاج در آن زندگي مي كردند و از هر نفر در مدت سكونت در آن باغ ده ريال سعودي كرايه مي گرفتند و روزها به وسيله پارچه هاي احرام حجاج سايه بان درست مي كردند و زير آن زندگي مي كردند.
يادم هست شبي در باغ ملائكه كه شايد سيصد الي پانصد نفر سكونت داشتند، مار بزرگي از بالاي يك درخت خرما به زير افتاد و همه مردم فرار كردند و مار هم با سرعت زياد فرار كرد. و نيز استخري در وسط آن باغ بود كه يك موتور سه اينچي آب از چاه بيرون مي كشيد و در استخر مي ريخت و مردم در آن استخر لباس مي شستند و آب تني مي كردند و آب آن بسيار كثيف مي شد و لي خانم ها از اين آب محروم بودند.
آيا از كتابخانه و مؤسسات فرهنگي مدينه ديداري داشته ايد؟
كتابخانه اي در مقابل گنبد مطهّر حضرت رسول وجود داشت كه مقداري كتاب در آن بود. به داخل آن رفتم ولي اجازه نشستن و استفاده از كتاب ها را به من ندادند؛ چرا كه معلوم بود من شيعه و ايراني هستم!
آيا زائران ايراني به همراه خود كتاب هاي دعا، مناسك و جزوه آموزشي داشتند؟
آوردن كتاب دعا در مملكت عربستان سعودي ممنوع بود و آن روز كه زادالمعاد مرحوم علاّمه مجلسي متعارف بود و بعد هم كه مفاتيح الجنان مرحوم محدّث قمي متداول شد و ساير كتب؛ اعم از ادعيه و غيره، ممنوع بود و مي گرفتند و هر چه حجاج التماس مي كردند، گوش نداده و آن ها را در گوني هاي متعدد جمع مي كردند و معروف بود كه همه را مي سوزانند.
نحوه غذا خوردن در ميان راه و استراحتگاه هاي مكه و مدينه چگونه بود؟ آيا جمعي بود يا فردي؟
در قهوه خانه ها غذاهاي كثيف عربي؛ مانند ماهي و يا برنج و مرغ و غيره بود كه حجاج ايراني از آن استفاده نمي كردند و هر كدام توشه مختصري؛ مثل نان خشك و تخم مرغ و غيره داشتند كه به نحو فردي از آن استفاده مي كردند. اخيرا بعضي كاروان ها براي حجاج خود پلو عدس تهيه كرده و يا موز و پرتقال بين آن ها تقسيم مي كردند.
مسائل بهداشتي در سفر و در مكان هاي استراحت، چه مقدار رعايت مي شد؟
به هيچ عنوان مسائل بهداشتي رعايت نمي شد و طهارتي در كار نبود!
مكه معظمه
هنگام رفتن به سوي مكه، ماشين ها به چه شكل بود؟
وسايل نقليه از مدينه به مكه معظمه عبارت بودازكاميون هاي تك چرخ كه هر كدام چهل تا پنجاه نفر ايستاده يا نشسته در آن سوار مي كردند و بعضي از آن ها دو طبقه سواري مي كردند. فراموش نمي كنم كه در يك سفر، آنقدر جا تنگ بود كه يكي از حجاج آفتابه حلبي داشت و لوله آن به زائر كناري اش اذيت مي كرد و او آفتابه را گرفت و انداخت وسط بيابان و با هم در حال احرام فحاشي و كتك كاري كردند!
استراحت گاه هاي ميان مدينه و مكه چگونه بود؟
استراحتگاه عبارت بود از قهوه خانه هايي كه فقط سقف حصيري داشتند و تخت حصيري در آن ها بود و از هر نفر يك ريال سعودي مي گرفتند و هيچگونه امكانات حتي دست شويي و توالت و غيره نداشت.
هنگام ورود به مكه چه آداب و رسومي انجام مي داديد؟
موقع ورود به مكه معظمه، هر كس كه حالي داشت و جان سالم از خستگي و زحمات راه به در برده بود، راز و نياز با خداي خود داشت و دم دروازه مكه، نماينده مطوّف ايستاده بود و ماشين را به دفتر مطوّف مي بردند. پس از هفت ساعت كه حمله دار يا دلال مي گشت، منزل دلخواه را اجاره كرده، مي آمد و حجاج را به آنجا مي برد.
آثار و خصوصيات مسجد الحرام و اطراف آن چگونه بود؟
مسجد الحرام تا آنجايي بود كه به سبك قديم الآن موجود است و چهار طرف خانه خدا چهار محراب مربع مسقف بود؛ نام هاي حنفي، شافعي، حنبلي و مالكي كه به نام مذاهب بودودر هركدام امام جماعتي ازمذهب مذكور مي ايستاد و نزديك مقام ابراهيم دروازه اي بود به نام باب شيبه كه علامت اوليه مسجد الحرام بود.
چهار گوشه زمين مسجد الحرام قدري گود بود كه در آن ها ريگ ريخته بودند و هنگام غروب آفتاب، با پا روي ريگ ها را زير و رو مي كردند تا پاي نماز گزاران را نسوزاند.
داخل مسجد الحرام به چه شكل و حالتي بود؟
بالاي مقام ابراهيم چهار طاقي بود كه وسط آن سنگ مقام ابراهيم ديده مي شد.
پايين درِ كعبه تقريبا يك متر بعد از درِ كعبه در زمين گودالي بود 1 × 2 متر مربع مستطيل كه حدود سي سانت گود بود و اين را معجنه مي گفتند كه بعدا آن را پر كرده و فرش نمودند.
چه مشكلاتي در انجام اعمال و مناسك حج داشتيد؟
چون جمعيت خيلي زياد نبود مشكلات چشم گيري نبود، بغير ازگرمي هوا و داغي زمين و نظيف نبودن مسجد امكانات رفاهي، بهداشتي و...
در مكه چگونه بود؟
هيچگونه امكانات رفاهي در مكه ديده نمي شد، در اتاقي كه براي ما در مكه اجاره كرده بودند ده نفر در آن زندگي مي كرديم، يك پنكه زميني هم جدا كرايه كرده بوديم كنار اين اتاق يك منبع كوچكي بود كه تقريبا 15×20×30 سانتي متر بود و سقّاها با دلّه آب مي آورند و هر دلّه يك ريال سعودي مي گرفت ولي اين آب براي طهارت و وضو و شرب استعمال مي شد. بسيار آب بد مزه و بد بويي بود و ما تعجب مي كرديم كه چرا اينقدر كثيف است! تا اينكه چند روز بعد عبورمان افتاد به كوچه اي كه سقاها با دلو از وسط آن آب مي كشيدند و ظرف ها را براي توزيع پر مي كردند و الاغ هايشان كنار اين آب مي ايستادند و ادرار و سرگين مي كردند. بعضي از سقاها از آب هايي كه آنجا ريخته بود در ظروف خود مي ريختند و پخش مي كردند و بر ما معلوم شد آب هايي كه ما هم استفاده كرده ايم، مخلوط به پشكل و شاش الاغها بوده است!
وضعيت اطراف حرم، قبل از توسعه چگونه بود؟
اطراف حرم كوچه هاي بسيار تنگ و ساختمان هاي كهنه دو طبقه و سه طبقه داشت و از بهداشت و رفت و روب هم هيچ خبري نبود. آيا قبرستان شهداي فخ را زيارت كرده ايد؟
يكي دو مرتبه با دادن مقداري انعام به راننده كاميون، كمي راه انحرافي از جاده را طي كرده و به زيارت شهداي فخ موفق شديم.
از اعمال عمره تمتع چه خاطره اي داريد؟
بين ايراني ها، عمره مفرده معمول نبود، مگر حمله دارهايي كه مي خواستند حجاج آن ها در رفاه باشند. آن ها در ماه رجب براي اجاره منزل به مكه و مدينه مشرف مي شدند و عمره مفرده انجام مي دادند.
يك شب كه مُحرِم شده بودم و به جهت اعمال عمره به مسجدالحرام داخل شدم، حتي يك نفر را در مسجدالحرام نديدم؛ به طوري كه وارد محل آب زمزم شدم و چون هوا بسيار گرم بود، غسل كردم و آنجا هم يك نفر ديده نشد. وقتي مشغول طواف بودم، طلبه اي را ديدم كه در جلو مستجار نشسته و مشغول مطالعه درس خود مي باشد.
آيا مكان صفا و مروه سرپوشيده و به شكل امروزي بود؟
بازار صفا و مروه به پهناي تقريبا چهار متر بود. كف آن شن ريخته بودند و دو طرف مغازه بود و هيچ پنجره و هواكشي نداشت و مشتري هاي مغازه، راه را مسدود كرده بودند به طوري كه عبور خيلي مشكل بود و در سفر اول فراموش نمي كنم كه از بوي كثافت و هواي گرم و گرد و خاك، حالت استفراغ به من دست داد و قي كردم و كوه هاي صفا و مروه هم به كلّي كوه بود كه از آن بالا مي رفتيم؛ يعني سراشيب نبود.
چه خاطره اي از طواف يا نماز پشت مقام حضرت ابراهيم عليه السلام داريد؟
پاسخ: يك شب نماز طواف مي خواندم، يكي از مأموران در حال طواف مرا از پشت مقام دور نمود و فحاشي كرد و گفت دور شو تو رافض هستي.
حالات حاجيان در هنگام طواف و نماز چگونه بود؟
پاسخ: حالات معمولي داشتند. از شدت گرما حتي حال خضوع و خشوع هم كمتر دست مي داد.
چه خاطره يا مطلبي مي توانيد در باره آب زمزم بيان كنيد؟
پاسخ: آب زمزم را در سطل هايي كه مقدار كمي يخ در آن بود، اطراف مسجد الحرام با ليوان هاي حلبي مصرف شده، به حجاج مي فروختند؛ يعني از شدّت گرما مجبور بودند با دادن يك ريال، يك ليوان آب زمزم نيمه گرم مي خريدند و مي آشاميدند.
من نديدم ولي رفقاي شيعه اهل عربستان مي گفتند: درِ چاه جلو حجرالأسود باز بود و هر سال شب نيمه شعبان آب بالا مي آمد، به طوري كه در دسترس حجاج قرار مي گرفت و فردا صبح به حالت اول بازمي گشت.
آيا حاجيان در نمازهاي جماعت اهل سنت شركت مي كردند؟
حاجيان ايراني هيچگاه در نماز جماعت حاضر نمي شدند و حتي به طور چشمگير همان وقتي كه مردم فوج فوج داخل مسجد براي نماز جماعت مي شدند، ايراني ها با عجله خارج مي شدند مبادا با آن ها نماز بخوانند!
آيا خاطره اي از حضور بزرگان و مراجع تقليد از حج داريد؟
در يك نيم شبي (شب يازدهم ذي حجه) براي طواف حج، از منا به مسجدالحرام آمدم، خيلي خلوت بود، بعد از نماز طواف مي خواستم حجر را ببوسم، ناگهان ديدم مرحوم آيت اللّه العظمي آقاي حكيم با چندين نفر از همراهان، با كمال عظمت مشغول طواف بودند، يكي از عرب ها از شيخ عرب مسجد سؤال كرد «مَنْ هذا؟» او جواب داد «هْذا سَيّد العَظيم شَيخ الجَعفريّون».
با چه كساني از اين بزرگان در حج بوديد و چه خصوصيت و ويژگي آنان جلب توجه مي كرد؟
با هيچ كدام از مراجع همسفر نبودم، ولي با علما و زهاد بزرگ اصفهان زياد همسفر بودم و كمال لذّت را برده ام.
برخورد مسؤولان عربستان با علما و بزرگان شيعه چگونه بود؟
مسؤولان رده بالا احترام مي گذاشتند ولي مسؤولان معمولي، حتّي توهين هم مي كردند.
مشاعر مقدس
بعد از احرام در مكه، چگونه و با چه وسيله اي به عرفات مي رفتيد؟
معمولاً چون جمعيت كم بود و ترافيك هم نبود، در مسجدالحرام محرم مي شديم و با همان كاميون هاي تك چرخ و گاهي دو طبقه به عرفات مي رفتيم.
آيا آب لوله كشي و محل غسل و طهارت به حدّ كافي وجود داشت؟
در سال هاي اول و دوم، كه مشرف شدم هيچ لوله كشي وجود نداشت و همان سقاها با دلّه آب مي آورند و مي خريديم و استفاده مي كرديم.
وضع بهداشت، پاكي و طهارت در عرفات چگونه بود؟
اگر كسي احتياج به غسل پيدا مي كرد، رفقايش دور او را مي گرفتند و ميان مردم، در پناه خيمه و با همان آب هاي دله غسل مي كرد.
براي قضاي حاجت، مطوّف زمين را گود كرده بود، يك تخته اي هم بالاي آن مي گذاشت و دور آن چادر مي كشيد و مردم در صف طولاني مي ايستادند تا نوبت آن ها شود و بعد از ظهرِ عرفات، بيشتر اين گودال ها در اثر پر شدن فرو مي رفت و ديدم افرادي را كه غرق در نجاست شدند؛ اعم از زن يا مرد، و با همان بدن غير طاهر مجبور بودند اين دو سه روزه را طي كنند.
حالات و رفتار مردم در روز عرفه چگونه بود؟
حال دعا از بعد از ظهر روز عرفه پيدا مي كردند، بعضي به راز و نياز مي پرداختند و بعضي هم از آمدن به مكه پشيمان شده بودند.
تعداد حاجيان و رفت و آمد به عرفات و مشعر به چه شكل بود؟
از عرفات به مشعر با همان ماشين هاي كاميون مي رفتند، وقتي راه ترافيك مي شد، پياده مي شدند و با پاي پياده خود را به مشعر مي رساندند.
در آن زمان كه مشعر بيابان بود و امكاناتي نداشت.
هر كدام از حجاج يك چراغ قوه كوچك داشتند كه از روشنايي آن استفاده كرده، ريگ جمع آوري مي كردند و برخي هم با كثافت روبرو مي شدند و دست هاي آن ها آلوده مي شد.
حالات مردم در مشعر چگونه بود؟
كمتر ديده مي شد كه كسي مشغول دعا و ذكر باشد، اكثر مردم از خستگي خواب مي رفتند و حال دعا نداشتند.
افراد گمشده در مشعر چه مي كردند و به كجا مي رفتند؟
افراد گمشده هيچ چاره اي نداشتند، جز آن كه به كاروان هاو دسته جات ديگر پناه مي بردند و در منا و يا در مكه رفقاي خود را پيدا مي كردند.
چه خاطراتي از شب هاي مشعر داريد؟
شبي در مشعر راه را گم كردم، تنها بودم، بين دو كوه ديدم كسي احرام را روي خود كشيده و خوابيده است. نزديك رفتم كه صدايش بزنيم و راه را از او بپرسم ناگهان متوجه شد كه او سر ندارد و احرام روي گردن او كشيده بودند!
حركت از مشعر به منا، چگونه و به چه صورت بود؟
معمولاً بعد از آن كه از كاميون پياده مي شديم، كاميون ها خالي مي رفتند و ما صبح به صورت دسته جمعي پياده راهي منا مي شديم.
آيا وادي محسِّر علامتي داشت و حاجيان اين منطقه را مي شناختند؟
وادي محسّر علامتي نداشت، معمولاً افراد وارد حدود وادي محسر را از تپه و كوه هاي اطراف تميز داده و به ديگران راهنمايي مي كردند.
آيا در رمي جمرات مشكل خاصي بروز مي كرد (مثلاً كسي كشته مي شد؟)
معمولاً افرادي زير دست و پا قرار گرفته و با خطر حتي مرگ روبرو مي شدند و زير دست و پا مي مردند.
ازدحام جمعيت در رمي جمرات چگونه بود؟
چون اهل تسنن بعد از نماز عصر بيشتر رمي مي كردند، در موقع رمي آن ها تلفات زياد بود، حتي يك سال 21 نفر مردند.
نحوه قرباني و حلق رأس چگونه بود و قرباني ها را چگونه تهيّه مي كرديد؟
قرباني به وسيله فروشنده ها، حتي در چادرها فروخته مي شد و هر كس به دست خود يا قصاب همراه خود ذبح مي كرد و بيشتر در قربانگاه ذبح مي كردند و لاشه ها زير خاك پنهان مي شد.
لاشه قرباني چه مي شد؟ آيا موجب تعفّن و بيماري هم مي شدند؟
از روز يازدهم، بوي تعفن به قدري زياد مي شد كه ماندن در چادرها طاقت فرسا بود!
آداب و رسوم زائران ايراني در شب هاي منا، چگونه بود؟
معمولاً بعد از خوردن شام، خواب آن ها را مي گرفت و بعضي هم مشغول صحبت با يكديگر مي شدند و چون هوا بهتر از روز بود، شب را بهتر صبح مي كردند و بعضي هم مشغول عبادت مي شدند.
عرب ها در منا چه مراسمي داشتند؟
عرب ها در منا نمي ماندند؛ يعني لازم نمي دانستند كه شب در منا بمانند، بنابراين، بيشترشان به مكه بر مي گشتند.
آيا خاطره اي از آتش سوزي چادرهاي حجاج در منا و يا ساير مشكلات داريد؟
جريان آتش سوزي را فراموش نمي كنم، هلي كوپترها از بالا فرياد مي كردند: «الي الجبل» و مردم فرار مي كردند و بيشتر كشته ها زير دست و پا مردند و مخزن هاي گاز مثل موشك به آسمان مي رفت و تا چند متري ما پيش آمد و محوطه را آتش مي زد و همان شب آتش سوزي در نيمه شب در خيمه هاي نيم سوخته مي گشتم، چند مورد ديدم كه عرب ها نشسته بودند و پاسور زدن و قمار بازي مي كردند.
مردم چه وسايلي را با خود به عرفات و منا مي بردند؟
نان و ماستِ كسيه انداخته (چكيده) و پتو و فلاكس آب يخ و چراغ قوّه و آفتابه و وسايل چاي از قبيل پريموس و كتري و قوري با خود به منا مي بردند.
چه خاطره اي از اعمال و آداب شب هاي منا به ياد داريد؟
مردم مشغول دعا و عزاداري و گردش در خيمه ها بودند.
آيا از مساجد قديمي موجود در منا خاطره اي به ياد داريد؟ (مسجد كبش، مسجد بيعه و...).
قسمتي از منا نزديك جمرات مشهور بود به محلّه كبش كه در آن مسجد محقر و كوچكي ديده مي شد براي اعمال بعد از منا، چگونه به مكه برمي گشتيد؟
معمولاً بعد از ظهر روز دوازدهم، با وسايلي كه به منا رفته بودند بر مي گشتند.
از روزهاي پاياني حج چه خاطره اي داريد؟
پاسخ: روزهاي آخر حج، مردم مثل كبوتري كه از قفس آزاد شود، با خوشحالي به طرف جده رهسپار مي شدند. نحوه خريد سوغات چگونه بود و معمولاً چه چيزهايي به عنوان سوغات خريده مي شد؟
در اطراف مسجدالحرام، به خصوص در صفا و مروه، مغازه هايي بود كه مردم خريد مي كردند. عمدتا از روميزي هاي بافت خارج و يا رويه متكّا از همان جنس و روتختي هايي مي آورند. در مغازه هاي عطاري جمعيت بسيار بود و مردم داروهاي سنّتي مثل روغن هندي و غيره مي خريدند و به عنوان سوغات مي آوردند.
مدت سفر حج چه قدر طول مي كشيد؟ و هزينه آن چه مقدار بود؟
سفر حج (مدينه و مكّه) بين 18 تا 25 روز طول مي كشيد ولي از آنجا به سوريه و شام مي رفتند و از آنجا به عراق مسافرت مي كردند. بيشتر تا 13 محرم در عراق مي ماندند و 13 محرم بعد از آمدن دسته بني اسد و ديدن آن ها به ايران برمي گشتند.
چه خاطرات تلخ و شيريني از برخورد مردم با همديگر در كاروان ها به ياد داريد؟
خاطرات تلخ و شيرين زياد است، ولي اكثر خاطرات تلخ بود. بداخلاقي ها كه با هم مي كردند، و در مواردي كار به كتك كاري و فحاشي مي كشيد. خداوند از سر تقصيرات آنها بگذرد!
آيا بين شيعيان و اهل سنت اختلافات و دعوايي بروز مي كرد؟
شيعه و سنّي مثل دشمن به هم نگاه مي كردند و با هم رابطه برقرار نمي كردند و از هم فراري بودند.
چه خاطره اي از واقعه به شهادت رسيدن ابوطالب يزدي داريد؟
كشتن ابوطالب يزدي را در ايران شنيدم و در حجاز نبودم كه از نزديك ببينم. و حدود 3سال ايراني ها از حج محروم بودند و معروف بود به دستور آية اللّه سيد ابوالحسن اصفهاني از رفتن ممنوع شده اند.
از مكتب مولد النبي صلي الله عليه و آله (مكتبة مكّة المكرّمة) چيزي به خاطر داريد؟
تا ياد دارم به همين صورت فعلي بوده است.
موقع برگشتن از حج و رسيدن به ايران، چه آداب و رسومي از سوي استقبال كنندگان ديده مي شد؟
معمول بود كه دوستان و اقوام بعضي مي آمدند قم و مسافران خود را استقبال مي كردند و آنهايي كه توانايي قم آمدن را نداشتند تا پليس راه و بالأخره تا گاراژ استقبال كرده و با چاووشي و صلوات حاجي را وارد خانه مي كردند. و در مشهد مقدس مرسوم بود كه از حاجي با جمعيت بيشتر استقبال مي كردند و او را مقابل پنجره فولاد نگه مي داشتند و مداحان نوحه خواني كرده، بعد به حاجي اجازه مي دادند مقابل پنجره فولاد سجده شكر به جا آورد و او را به خانه مي بردند.
اسرار و معارف حج
آيا مردم در آن زمان توجّهي به اسرار و معارف حج داشتند؟
مردم در آن زمان هيچگونه توجّهي به اسرار حج نداشتند.
معمولاً در سخنراني هاي خود به حاجيان چه مي گفتيد؟
بيشتر راجع به اعمال حج و معاشرت با يكديگر و توجه به انجام وظايف آنها در مناسك حج توصيه مي كردم.
اسرار و معارف ذكر شده براي حج، چه تأثيري در روح حاجيان داشت؟
بعضي از آن ها عاشق شنيدن اسرار حج بودند ولي بيشتر آنها توجهي نداشتند.
توجّه به اسرار و معارف حج، چه مقدار مي تواند در تحوّل روحي حجاج تأثير داشته باشد؟
در متحوّل ساختن حجاج به سوي معنويت بسيار مي تواند مؤثر باشد. تذكر مي دهم كه بيشتر روحانيون كاروان ها انجام وظيفه شرعي نمي كنند و يا سخنان و عمل خود حجاج را متوجه اسرار حج نمي كنند. خواهش مي كنم در اين موضوع سفارش بيشتر شود.
چه خاطره و لذّت هاي معنوي از حجّ واجب (حجّ اوّل) داريد؟
خاطرات سفر اول فراموش نشدني است و همه سفرهاي اين جانب ميوه سفر اول بوده است. چه خاطره اي از برآورده شدن حاجات و شفاي مريضان داريد؟
در سفر اوّل كه در باغ ملائكه مدينه منوّره سكونت داشتم، من و كساني كه اطراف من سكونت داشتند، مسموم شديم و چند نفري از آن ها مردند، من هم مشرف به موت بودم. نيمه شب در حالي كه گنبد مطهّر را با نور ظاهريِ كمي كه داشت مي ديدم و در سن 18 سالگي هم بودم، به حضرت رسول صلي الله عليه و آله عرض كردم من دكتر و دوا ندارم، از شما شفا مي خواهم و بيش از 40 سفر هم مي خواهم مشرف شوم. خدا شاهد است صبح همان شب، هيچ آثاري از مرض در من مشاهده نشد و خداوند مرا شفا داد. الحمد للّه ربّ العالمين.
امروزه چگونه مي توان اسرار و معارف حج را تبيين كرد؟
به نظر اين حقير، بهترين وسيله آگاه نمودن آن ها، در جلسات قبل از مسافرت توسط روحانيون مطلع و توانا در جلسات مقدمه مسافرت است، نه در سفر كه آنجا جلسات روح ندارد و گوش نمي دهند.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران