⠀

⠀

سکانس آخر

و تمام...

تمام زندگی توی همین دنیا، ختم می شود به همین سنگ. همه زندگی...

کاش ما هم آنقدر خوووووووووووووووب زندگی کنیم که اگر عمرمان کفاف نداد ظهور حضرت را ببینیم، حداقل خدا ذخیره مان کند تا «من خیر انصاره واعوانه» بشویم...

مزار استاد گرانقدر، در جوار امامزاده حضرت علی بن جعفر (علیه السلام)، گلزار شهدای قم



از شهید میرانصاری، همین قدر هم برنگشت... فقط ماند سنگ یادبود در جوار امامزاده صالح تهران، کنار سنگ یادبود شهید داریوش رضایی نژاد و در جوار شهدای گمنام

   

پ.ن1: همیشه می گویم خوش بحال شهدا... خدا یک تقلب بزرگ بهشان می رساند. یکبار در بهترین حالت برزخ را تجربه می کنند. دوباره برمی گردند وباز می گردند... چون قرار است همه بمیرند وشهادت با مردن از زمین تا آسمان متفاوت است... «کل نفس ذائقة الموت»
  
پ.ن2: وقتی عکس ها را گذاشتم کنار هم فهمیدم. مهمان استاد بود در یک روز آفتابی، گرم وداغ و رسیدم به سنگ یادبود حاج عمار میرانصاری در یک روز بارانی...

مناره شهادت

و
ده سال گذشت

و باز هم یک شهید دیگر، خدا سر راهم قرار داد...

ده سال پیش، شهید حاج علیرضا برادران نجار و امسال شهید حاج ناصر قربان نیا...

شهید اول، همسفر عمره بودیم و ۸ ماه بعد در سقوط هواپیما در سال ۸۴، در جوار رحمت حق آرام گرفتند. و شهید دوم، استادم بودند و در سرزمین منا در سال ۹۴ به دیارباقی شتافتند...

با شهید اول، آشنایی مان در سرزمین مناره ها بود و استادم، عروجش...

سرّ اش نمی فهمم، ارتباط میان

حجاز
شهادت

و حقیر...

برای همه ، شهادت ارتباطش با کربلاست و حضرت ارباب... و برای حقیر، با سرزمین مناره ها، حریم امن الهی...

خدایا
کاش
مرگم را شهادت قرار دهی در همان حریم امن الهی... جایی که برای اولین بار فهمیدم آغوش خدا چقدر امن است...

«اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک»