«شرف المکان بالمکین» سادهاش می شود جا و مکان مهم نیست، مکان بخاطر آن چیزی که در آن وجود دارد، مهم و با ارزش میگردد. و حالا حکایت اینجاست. غاری بر بلندای کوه، جایی که نه مسجد است، نه عبادتگاه و کلیسا و کنیسه. کنج خلوت عبدی است با معبود؛ رسمی که از پدربزرگ به ارث برده، پدربزرگی که فقط تا ششسالگیاش زنده بود و او را بیش از همه نوهها دوست داشت.
چقدر پدربزرگ را در این سالهای فراق تحسین کرده، به خاطر یافتن این گوشه دنج، جایی که از فرازش خانه خدا هم پیداست، سالهاست که مرتب، به اینجا سر میزند و حتی شده تا 40 روز پایین نمیرود. مهربان همسر و فرزندخواندهاش هر چند روز برایش آذوقه میآورند.
یکی از همان روزهای تاریخساز است که صدای نفر چهارمی در این غار به گوش میرسد: «إقرا باسم ربک الذی خلق» و شرافت مییابد این غار بر همه غارهای جهان، چه چیز بالاتر از نزول امین وحی و بعثت پیامبر خانم.
عکس نوشت: نمای مسجدالحرام از بالای غار حراء در قدیم. با ساختن برج الابراج، دیگر از غارحراء مسجدالحرام دیده نمیشود.