⠀

⠀

خوف و رجاء... 9 دی

صد خاطره از شور رشادت داریم / از قافله ی عشق حکایت داریم

روز 9 دی جهانیان فهمیدند / نسبت به امام خویش ، غیرت داریم

آتش زدن پرچم ارباب "حسین" / داغی ست که تا روز قیامت داریم

مدیون دعای حضرت زهراییم / اینگونه اگر عشق به هیأت داریم

جمهوری زهرایی ما پابرجاست / وقتی که به دل نور بصیرت داریم

"تا کور شود هرآنکه نتواند دید" / صد شکر که نعمت ولایت داریم

از یُمن وجود حضرت سیّد علی است / امروز اگر اینهمه عزّت داریم

پروانه صفت دور سرش می گردیم / از بسکه به ساحتش ارادت داریم

بارهبر خویش روزی ، ان شاالله / تا کرب وبلا ... عزم زیارت داریم

ما وارث جبهه های شور و شوقیم / عمریست همه عشق شهادت داریم

جز  فیض ظهور قائم آل الله / در بین دعا دگر چه حاجت داریم؟؟!

ای کاش که انتظارها سَر برسد / از مشرق نور... عشق حیدر برسد


خوشحالم که حقیر هم قطره ای بودم در روز نهم دی ماه 1388، در میان خیل عاشقان انقلاب و اسلام و ولایت...
9 دی 1388، دقیقاً روزی بود که از یک ماه قبل، برای ولیمه حج مان، سالن اجاره کرده بودیم. صبحش به بردن میوه و شیرینی به سالن گذشت، فکر و ذکرمان روی مهمانی بود. دارم فکر می کنم اگر یک لحظه تردید در نرفتنم، مانع از حضور می شد، قیامت چگونه می توانستم پاسخ حضرت ارباب و حضرت مادر را بدهم. الحمدلله 

و چقدر خوشحالم که مردم ما در این آزمون، باز هم سربلند بیرون آمدند.