⠀

⠀

الی طریق الکربلاء

عراق سرزمین گنبدهاست، به مرور خاطرات سفر، در ستون «گاهی نوشت های غیرحجازی» که در ستون سمت چپ، هست، منتشر می شود.
بعد نوشت1: الان ساعت 13:47 دقیقه روز جمعه، 93/10/5است و بالاخره خاطرات را به صورت تقریباً کامل، روی صفحات مجازی بارگزاری کردم. الان حدود 10 روز است که از سفر برگشته ام و این بار تصمیم گرفتم اولین کاری را که تمام می کنم، نوشتن خاطرات باشد. الحمدلله...
هر سفری، خاطرات خودش را دارد... چقدر دلم هوای کوی رضا دارد...
بعد نوشت 2: برای سر وکله زدن با قالب وبلاگ فرصتی ندارم. الان به دو مشکل اساسی برخورده ام در صفحات جانبی. 1- امکان نظر گذاشتن در این صفحات وجود ندارد. (حالا نه اینکه کلا خیلی تعداد نظراتم بالا بوده و هست.) 2- امکان زمان بندی برای انتشار مطلب نیست... :| (نکته اول بیش از دومی روی اعصابم رژه می رود.)
بنابراین
خاطرات سفر، علی الحساب به صفحات اصلی منتقل می شود تا دو ماه بعد که تمام شود و شاید همه سفرنامه را در یک مطلب، بصورت صفحه جانبی، بگذارم بماند.

اربعین

اربعین
غمش
بزرگ بود
سنگین بود
نفست می گرفت
حبس می شد
نمی شد اشک بریزی
نشسته بودیم دور هم، برای خودمان روضه می خواندیم
نمی شد ماند
اذن می خواست
عمو عباس

و زینب می خواست برای بر دوش کشیدنش...

صلی الله علیک یا قتیل العبرات


اگر اذنی دادند،
مجالی بود
مروری می کنم بر اولین زیارتم از حرم یار...
هر چند
حسرتش ماند.

و
حاج آقا پناهیان، یک نکته گفتند که با تمام وجود لمسش کردم: «اول باید رفته باشید تمتع، تا بفهمید این پیاده روی یعنی چه؟!»