بسم الله الرحمن الرحیم
سفر حج، مادرانه آغاز میشود و مادران جلوهای از رحمت الهیاند.
این سفرنامه پیشکشی به همه مادرانم...
به مادرِ بشریت، أُمُّنا حوا (سلامالله علیها) که وجودمان را مدیون اوییم و سرمنشأ هستی ما در دنیای خاکی است؛ سفر اکثر حجاج از کنار مزارش آغاز میگردد.
به أم اسماعیل، مادرم حضرت هاجر(سلامالله علیها) که صبورانه رنج دوری و فراق را بهخاطر امر الهی تحمل کرد تا امروز ما به آسودگی بتوانیم اعمال حج را انجام دهیم.
به أُمالرسول، مادرم حضرت آمنه(سلامالله علیها) که تمام زندگیاش به دوری و صبوری گذشت.
به أُمُّالمؤمنین مادرم حضرت خدیجه کبری (سلامالله علیها) بزرگ بانوی اسلام که اگر نبود جانش، مِهرش، انفاقش، همراهیاش، دلگرمیاش شاید اسلام به ما نمیرسید و ما نمیتوانستیم اسلاممان را به جهان اعلام کنیم و برنامه زندگیمان باشد.
به أمالحسنین، حبیبة المصطفی و قرینة المرتضى، سیدة النساء العالمین من الأولین و الآخرین، مادرم حضرت فاطمه دختر رسولالله (سلامالله علیها) که همیشه مدیون نگاه و عنایتشان هستم.
و به أمالبنات، مادر بزرگوار، دوستداشتنی و عزیزم که مادرانههایش مثل همیشه در این سفر مرا لبریز از خوشی و سرمستی کرد. چقدر خوشبخت بودم که این سفر را در معیت او تجربه کردم. هر چند همراه خوبی نبودم. باشد مثل همیشه مادرانه مرا عفو و دعا کند.
مهدیه سادات
و به یاد شهدای حجشهدای حج خونین مرداد ۱۳۶۶ ه.ش، مناسک برائت از مشرکین که آلسعود حریم امن الهی را به خاک و خون کشید.
یادمان نرفته که امام امت در سالگرد این اتفاق، فرمودند: «اگر از صدام بگذریم، اگر مسأله قدس را فراموش کنیم، اگر از جنایتهای آمریکا بگذریم، از آلسعود نخواهیم گذشت.»
و شهدای فاجعه منا عید قربان ۱۳۹۴،
استاد عزیزم شهید دکتر حاج ناصر قرباننیا
و شهید حاج عمار میرانصاری
مثلاً مقدمه۲۵ ساله بودم که حج رفتم.
خیلی دیر بود.
۱۶ سال از وقتی که در زمره آدمیان حساب شده بودم، گذشتهبود.
از وقتی که حضرت حق، مرا لایق بندگی دانسته بود...
از اولین و اقیموا الصلاتی که مخاطبش شدم،
از جشن عبادت و بندگی ام...
اما
خیلی زود بود،
برای منی که هنوز نمیدانستم کجای خلقتم.
معنای بندگی نمیدانستم.
درکی از معنا نداشتم.
نمازهایم بدون روح بود و هر وقت خانه مادربزرگ نماز میخواندم، عتاب میکردند چقدر زود...
حج، غریبترین و قریبترین سفری است که تجربه کردم.
عرفان حج را هم خواندم و نفهمیدم. با اینکه قبلش عمره رفتهبودم،
اما حج، چیز دیگری بود، جای دیگری...غریب و قریب بود.سخت و شیرین.تهلذت،آغوش خدا، عرفه عرفات، شعور مشعر
سالها دلم میخواستم بنویسم. نوشتن از حج هم، توفیق و همت میخواهد. شاید توفیقش را تا امروز داشتهام که هر از گاهی به صندوقچه خاطراتم سری میزدم و یادداشتی از دل خاطرات قدیمیِ خاکگرفته سر بر میآورد و مکتوب میشد و گهگاه نوشتههایم در فضای مجازی و رسانهای منتشر شد؛ اما همتش را نه، که خاطراتم را از ابتدا تا انتها بنویسم. نمیدانم چقدر زمان لازم دارم تا خاطرات دوازده سال پیش را تمام کنم. بعد از چند سال، مردد بودم که آیا نوشتن این خاطرات، میان سفرنامههای نویسندگان فرهیخته، تکرار مکررات نیست؟ آیا جایش خالی است یا دردی دوا خواهد کرد؟ اما اکثراً آقایان نوشتهاند و کمتر نگاه زنانه به حج هست.
برای آخرینبار قصد میکنم تمامش کنم، اینبار اگر بماند، عهد کردهام رهایش کنم و یادداشتهایم را دور بریزم. این خطخطیها، شاید تسلای خاطری شود برای جاماندگانی که دلشان را راهی سرزمین وحی کردهاند؛ دو سال که راه بسته بود. روزهای حج، آنهایی که رفتهاند حالشان غریبتر است، چون طعم حج را چشیدهاند. هیچکس حالشان را نمیفهمد.
این نوشته، خط خطیهای دختر جوان و البته خوشخوابی است که نمیداند چه کار خوبی کرد، دعای چه کسی در حقش مستجاب شد که نخودی جمع بزرگترها میشود تا به زمان و مکان حج برسد. این دخترک که چون همیشه مادر به اسم کوچک صدایش میکند، برای همه کاروان، مهدیه میشود. سابقه تشرف عمره دارد، اما حج، رزق دیگری است. سفری است غریب، عجیب، خاص و منحصر به فرد که تا کسی نرود، نمیداند چه در انتظارش است.
این سفرنامه، پر از مناره است. مناره یعنی نشانه آشکار، روشن که لازم نیست برای دیدنش، دنبالش بگردی؛ و حجاز سرزمین منارههاست.
ذکر این نکته هم ضروری است اسامی اکثر افراد تغییر کردهاست. چه اینکه شاید غیبت محسوب شود یا عزیزان و همسفران راضی نباشند. تعمداً عکسی ضمیمه این سفرنامه نمیشود. سعی میکنم دیدنیها را در قالب کلمات تصویر کنم. تلاششده ادبیاتِ حج، به صورت خلاصه در متن و پاورقی توضیح دادهشود. ممکن است خوانندگان بزرگواری اصطلاحات حج را ندانند و در خواندن سفرنامه به مشکل بربخورند.
امروز، روز زیارتی آقایمان است. صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا
لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم
مهدیه سادات مظفری
19 خرداد 1400