(از این جمله ها که آخر همه تقدیرا می گن... )
جا داره از همه تشکر کنم. اول پدر ومادر عزیزم، دو رفیق عزیز و همسفر گلم، رفقای رواقی خصوصا چهل همراه کاروان با پای دل (شبکه اجتماعی طلاب) و خاصا گل عزیزم، رفیق نازنین که سال هاست تنها خواننده همیشگی این وبلاگ است و همه رفقای کوثرنت که این مدت همراه سفرنامه هایم بودند و با دلگرمی هایشان، مرا به نوشتن تشویق می کردند...
باشد که این سیاه مشق ها، مورد رضایت مولایمان باشد. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر أنصاره وآعوانه و المستشهدین بین یدیه
زنونه نمینویسی ولی همسرخان حوصله نت گردی ندارن و کلا در حد کارهای بانکی در نت هستند.
آخه همچین گفتی حیف که نمیشه، فکر کردم خیلی زنونه می نویسم، روت نمیشه،
عزیزم خیلی تبریک میگم خب بابا قلمت به دل میشینه ممکن نیست کسی نخونه سفرنامه ت رو و دلش هوایی نشه
من هرسال با سفرنامه تو میرم زیارت!
راستی اسم فامیلت رو تو تقدیرنامه ننوشته بودن یادشون رفته؟
وقتایی که یادم میکنی تو نوشته هات میخوام داد بزنم و همسر خان رو بگم بیا ببین این دوست من اینجا اسم منو گفته ولی حیف که نمیشه...
ممنون عزیزدلم...
چرا نمیشه، شاید همسرتون هم شدند جزو خواننده های بنده...
مگه اینقدر زنونه می نویسم؟!
البته فقط امسال برنده شدم. نه یادشون نرفته بود
مبارکت باشه عزیزم
لایق بهتر از اینایی
همین سفرنامه ای که اینجا میذاری رو برا سوگواره عبرات فرستادی؟
عزیزدلم
همیشه لطف داشتی و نمی دونم واقعا چه جوری لطفت رو جبران کنم.
بله، همین سفرنامه ای را که در رواق و اینجا گذاشته ام. سفرنامه اربعین 95