بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه 15/9/1388؛ 19 ذیالحجه 1430
سرفه امانم را بریده و نیرویم به مرور تحلیل میرود. بعد از نمازِ ظهر تا فروشگاهی میرویم تا کمی سوغات بخریم. در همین فاصله، سادات گوشیام را به خط میکنم و با دوری مسیر دوست دارم تبریک و التماس دعا بگویم. اولین تماس، معلم مهربان، دوستداشتنی دینی و اخلاق دبیرستانم است. آنقدر خوشحال میشود و تشکر میکند که حد ندارد که خجالت میکشم. بعد ناهار، باز هم خستگی و مریضی، مرا در اتاق محبوس میکند؛ در ناهارخوری، آقای اشرافی به ما خبر میدهد همه پروازهای مدینه ـ تهران پر بوده و نتوانسته برایمان بلیط بگیرد.
با همسفرها برای نماز مغرب و عشاء راهی مسجد آنسمت خیابان میشویم. مسجد مباهله... تابلویش را قدیمها گذاشته بودند مسجد بنیامیه و فکر کردهاند با اینکار، تاریخ فراموش میکند که همینجا وعدهگاه رسول مهربانیها و مسیحیان بود. سالهای آخر، گروهی از مسیحیان برای به قول خودشان یافتن حقیقت، وارد مدینه میشوند. الان مسجد الإجابه، خطابش میکنند.
مهمترین دلیل اینکه پیامبرشان را خدا میدانند این است که او پدر ندارد. حضرت حق(سبحانه وتعالی) جواب میدهد: «اگر پدر نداشتن مزیتی است که سبب شود شخص به مقام ربوبیت برسد، حضرت آدم (علیهالسلام) برتر است، او مادر هم ندارد و از خاک آفریده شدهاست.» مناظره، به بنبست میرسد. جوابی ندارند، اما قبول هم نمیکنند. خداوند متعال، مباهله را تنها راهحل میداند. مباهله یعنی دو طرف همدیگر را نفرین کنند و دعا کنند عذاب الهی بر دروغگو نازل گردد. 1
روز قرار، یک طرف پنجتن آل عبا هستند و سوی دیگر همه اعوان وانصار مسیحیان نجران. مسیحیان جا میزنند، درخواست منتفیشدن مباهله را دارند و ترجیح میدهند جزیه را قبول کنند و جانشان را بردارند و بروند. جزیه، مبلغی شبیه مالیات است. مالیات حق سکونت در زیر سایه اسلام. در مقابل امنیتی که اسلام و حکومت اسلامی به این افراد میدهد. شاید برخی آن را ناعادلانه بدانند. اما مسلمین پرداختهایی مثل خمس و زکات به حکومت دارند و جزیه نیز شبیه همان میشود.2
اینجا همانجایی است که ترکیب پنجتن آلعبا، رعب و وحشت را در دل مسیحیان انداخت و بعدها مسجدی ساخته شد، یادآور اتفاق بزرگ همانروز و سعودی گمان کردند با تغییر نام مسجد، میتوانند حافظه تاریخ را هم پاک کنند.
*
بعد از نماز، به آدرسی میرویم که گفتهاند مغازه پارچه چادری است که مالکش شیعه است. پارچه چادریهای خوبی دارد، چه رنگی و چه مشکی، چند قوارهای میخریم.3
وقتی برمیگردیم کاغذ کوچکی را از زیر در، داخل اتاق انداختهاند که رویش نوشته شدهاست: زیارت دوشنبه فردا ساعت 6:30 صبح، لابی هتل.
دوشنبه 16/9/1388؛ 20 ذیالحجه 1430
از ساعت 6:30 تا 7، کمکم جمع میشویم. مسافرین مستقر در هتل دیگر نیز به ما ملحق میشوند. یکی از حاجخانمهای کاروان بدون همسرش آمده است.
- حاجخانم! حاجآقا نیومدن؟
- نه! گف ترجیح میده بره زیارت بقیع... تا بیاد زیارت دوره.
من و مادر با تعجب همدیگر را نگاه میکنیم و با هم میگوییم:
- آخه روایت داریم که...
مادر سکوت میکند و من ادامه میدهم؛ از اهمیتش میگویم.
حاجخانم تلفن را برمیداد و زنگ میزند: حاجآقا! مهدیه خانم میگن که...
خندهام گرفته، خب میتوانست بگوید یکی از همسفریها، نه که مشخصاً نام ببرد.4
تلفنش تمام میشود، اما حاجآقا راضی به آمدن نمیشود. سوار میشویم و اتوبوس راه میافتد تا به مقصد اول برسیم.
پ.ن:
1. سوره مبارک آلعمران ـ آیات ۵۹ تا ۶۱.
2 . آیه 29 سوره مبارک توبه.
3. قواره، واحد اندازهگیری پارچه است. قواره چادری، به میزان معینی از پارچه گفته میشود که به اندازه یک چادر کامل است. اینکه دقیقاً چندمتر پارچه، یک قواره میشود، بستگی به قد فرد و عرض پارچه دارد، پارچههای عریض، متراژ کمتری دارند.
آنسالها در کشور خودمان، تنوع کمی از پارچه چادری رنگی وجود داشت و غالب چادریهای خوب و قشنگی که استفاده میشد، سوغات مکه بود. حتی پارچه چادری مشکی جنس کرپ خوب و حتی طرحدار، زیاد نبود.
4 . لحن مهدیهخانمش ضابلو بود. کلمه ضابلو از جمع ضایع+تابلو به دست آمده است. دو سه ماه بعد، در روضه ماهانه یکی از همسفرها، مرا تنها گیر آورد و بعد از کلی تعریف، گفت چون محلهشان پایینتر از محله ماست، حتماً وضعمان هم از آنان بهتر است و فهمیدهاند دو خانواده با هم هماهنگی مالی ندارند، تصمیمگرفتند خواستگاری هم نیایند و دعا میکند همسر خوبی نصیبم شود. خودش برید و دوخت و نتیجه گرفت. تمام مدتی که حرف میزند، سرم را پایین انداخته و تا بناگوش سرخ شدهبودم. نمیدانم چه اصراری داشت که حتماً این حرفها را بزند، میتوانست به مادر بگوید و مادر حتماً جواب میداد هیچوقت ملاکمان، محل زندگی نبودهاست. چندسال گذشت تا فهمیدم خیر بود که آن ازدواج انجامنشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجا ضریحی ندارد که دستهایم را در پنجرههایش قلاب کنم و سرم را رویش بگذارم و در گوشی با پدربزرگ حرف بزنم. ضریح ندارد، به کنار... حتی مثل همه آداب زیارت که گفته شده خودتان را روی قبر بیندازید، هم نمیشود عمل کرد. اینجا دورِ مزارِ پاکِ بهترین خلقِ خدا، نرده کشیدهاند. نردههای سبز بهم تنیده. شبیه نردههای خانههای قدیمی ایرانی.