⠀

⠀

مناره یازدهم ـ 3

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعیت به صورت پراکنده نشسته‌اند. چند نفر تابلو به دست وارد می‌شوند و روی هر تابلوی گرد، نام بخشی از ممالک اسلامی ثبت‌شده: ایران، عراق، شمال آفریقا، شرق آسیا، هند... افراد با فاصله می‌ایستند. زائرین ملیت خودشان را پیدا کرده و کنار خادم تابلو به دست، می‌نشینند. حلقه‌ها تشکیل می‌شود. شرطه‌ها بقیه زوار را هم راهنمایی می‌کنند تا در میان گروه خودشان قرار گیرند. پوشش شرطه‌های مسجدالنبی، مانتو یا چادر بلند، روسری یا شال، همراه پوشیه و دستکش است. همه‌جایشان را پوشانده‌اند و فقط چشم‌های سرمه‌کشیده‌شان از بین دو خط مشکی، همه جا را دید می‌زند.

 برای هرگروه، مبلغ بلندگو به دستی می‌آید و مرور کوتاهی بر عقاید درست! از زیارت می‌کند. یکی عربی می‌گوید، دیگری فارسی، نفر سوم اردو... اول فکر می‌کردم متن‌ها و صحبت‌ها متفاوت است. اما یکبار که میان پاکستانی‌ها نشسته بودم، مبلغ اردوزبان تقریباً در همان زمان‌ و با همان آیات صحبت کرد. وقتی صحبت‌ها تمام می‌شود، بعد از یک دقیقه، مبلغ مثل ضبط صوت دوباره همان مطلب را بدون کم‌و کاست و حذف حتی یک واو، می‌گوید و تکرار نامحدود دارد. فقط در یک صورت، چند دقیقه می‌توان به گوش‌ها استراحت داد. کسی پای منبر، مبلغ‌گرامی را به حرف بگیرد که تا مدتی صدایش نیاید؛ وگرنه در نیم‌ساعت معطلی قبل ورود به روضه، همین آش و همین کاسه است.
یادم نمی‌رود که آل‌سعود، روی تبلیغ هزینه بسیاری می‌کند. در مکه، با مبلغین برخوردی نداشتم، اما کتابچه‌های کوچک احکام بر اساس فقه‌شان در نقاط پرتردد، به صورت رایگان توزیع می‌شد. کتابچه‌ها کوچک، سبک با کاغذ مرغوب به تمامی زبان‌ها موجود بود.
اینجا ملیت‌ها بر اساس رنگِ‌پوست و مهمتر از آن پوششان مشخص می‌شوند. شرطه‌ها لای جمعیت هم راه می‌روند که مبادا کسی تخلف کرده و در گروه دیگری نشسته باشد. در این بین هموطنانمان، خیلی اذیت می‌شوند. تقریباً در کمترین وقت و آخرین گروه داخل می‌شوند. با چادر لبنانی و پوشیه، ترجیح می‌‌دهم میان عرب‌ها بنشینم.
*
مبلغین مشغول موعظه‌اند که از سمتِ یکی از درها صدا می‌آید، همه بلند می‌شوند و همان سمت تجمع می‌کنند. پشت در همهمه شده‌است. کسی به حرف شرطه‌ها گوش نمی‌کند. با اولین روزنه‌ای که باز می‌شود و کم‌کم گسترش می‌یابد، وارد بخشی از شبستان می‌شوم که مسیری است برای رسیدن به بهشت. روی سنگ‌های مسجدالنبی مثل بقیه می‌دوم و باید مواظب باشم سُر نخورم.  همه قسمت‌های خالی شبستان را زیر پا می‌گذارم تا بعد از عبور از حیاط‌های چتردار، به روضه نبوی برسم. تمام معادلات شرطه‌ها، مبلغین و تابلونگه‌دارها بهم می‌خورد. موج اول شبیه صوراسرافیل است که فقط وصفش را شنیده‌ام. کسی حواسش به دیگری نیست، مگر همراهش که نهایتاً یک نفر می‌تواند باشد، دست هم را باید سفت بگیرند تا همدیگر را گم نکنند. کیف، کفش، عینک، روسری، پوشیه و حتی چادر در مسیر می‌افتد و کسی نمی‌تواند بردارد. اگر افتاد و کسی دولا شود، ممکن است در جمعیت گیر کند، تنه بخورد و حتی زیر پا بماند
اگر با موج اول جمعیت، به روضه‌النبی برسم که رسیده‌ام؛ وگرنه وقتی روضه تا حدی پر شود، شرطه‌ها دست‌هایشان را توی هم قلاب می‌کنند و مثل دیوار، جلوی جمعیت را می‌گیرند و گعده‌های موعظه دوباره برقرار می‌شود. گروه‌های بعدی با فاصله و چندبار جابجایی وارد می‌شوند و  همان نظم مدنظر اجرا می‌شود. ترتیب هم ندارد. یادش بخیر عمره 84، ملیت‌بندی نبود. فقط هر بار وقتی روضه پر از جمعیت می‌شد، مدت محدودی جلوی ورود افراد جدید را می‌گرفتند تا کمی خلوت شود و بعد گروه بعدی وارد می‌شدند.
*
موج اول با شور، شوق، شعف، دلتنگی و با آخرین توان  و نهایت تلاش، می‌دوند تا جزو اولین گروهی باشند که به روضه می‌رسند. کسی این موج اول را نمی‌تواند کنترل کند. اینجا نمی‌شود آهسته قدم برداشت. با طمأنینه رفت. آداب زیارت به جا آورد. نمی‌شود سر را پایین انداخت و قدم به قدم با استغفار به روضه نزدیک شد. نمی‌شود سجده کرد و درگاه را بوسید... فقط باید دوید.
مثل بقیه می‌دوم تا به ضریح سبز پدربزرگ برسم. قبل ورود به حیاط‌های چتردار، توصیه حاج‌آقا سالار یادم می‌آید: «اینجا اذن ورود بگیرید...» فقط در حد یک جمله فرصت دارم: «ءَأَدخُلُ یا رسولَ الله؟ پدربزرگ اجازه هست؟» اشک‌هایم سرازیر می‌شود و باز می‌دوم. رد می‌شوم و بعد از من، دیوارهای انسانی جمعیت را متوقف می‌کنند.
می‌توانم دعا کنم، گله کنم، حرف بزنم، ناز کنم، سلام برسانم، نماز بخوانم. اما بلورهای اشک و طوفان دلم، اجازه هیچ‌کاری نمی‌دهند.

مناره یازدهم ـ 2

بسم الله الرحمن الرحیم

شیرینی نخستین‌سفر و اولین ملاقات با پدربزرگ چیزی نیست که فراموش‌شود.  این‌بار وقتی بیدار می‌شوم که اتوبوس جلوی هتل، توقف کرده ‌است. خیلی بی‌سروصدا و در سکوت به شهر رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله و سلم) می‌رسیم. خستگی توقف در ورودی مدینه رُسمان را کشیده‌بود. اکثراً در خواب بودیم و دست نوازش پیامبرخاتم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) را روی سرمان حس نکردیم. همه مداح‌های کاروان هم در اتوبوس دوم بودند.  با بخشی از همسفری‌ها وداع می‌کنیم و اتوبوس به سمت  هتل خودمان راه می‌افتد. «بدر المحمدیه» روبروی مسجد مباهله.

 ابتدا قرار بود از مکه، دو گروه از هم جدا بشویم، اما عملاً نشد. همه هم‌اتاقی‌هایمان در مکه، جزو گروه اولند.  من و مادر با مادر دومم هم اتاق می‌شویم و خواب تنها چیزی است که نیاز دارم.


هم‌جوار پدربزرگ

صبح، بعد نماز می‌خوابم. دیروز بیش از 12 ساعت توی راه بودیم. نشانه‌های مریضی هم دارد کم‌کم نمایان می‌شود که اولی سرفه‌ است. سرفه‌هایی که تمامی ندارد. برای نمازظهر، حرمم. ایستادن در صحن مسجدالنبی و نفس‌کشیدن در جوار مهربانترین پدربزرگ آرزوی محالی بود که باز رنگ واقعیت گرفت. باورش سخت است. اما حساب و کتاب حضرت حق با ما مخلوقاتش، خیلی فرق دارد. تنها چیزی که از همین الان دلشوره‌اش را دارم، روز وداع است. چگونه از مدینه دل‌بکنم و برگردم. در سفر عمره، دل‌کندن از مدینه‌النبی با شوق رسیدن به بیت‌الله همراه است و دل‌کندن از خانه دوست راحت‌تر از اینجا است. چه اینکه مجاورت و سکونت هم در جوار بیت‌الله مکروه است. هنوز تصویر وداع اول از مدینه جلوی چشمم است. حالا آخر هفته، روز جمعه باید بروم؟
اما بعد از حج به مدینه آمدن، یک حُسن مهم دارد. بزرگواری می‌گفت: «پیامبر به امین بودن شُهره است. از قبل بعثت به این صفت، مشهور بودند و صدایش می‌زدند محمدامین. حتی همان مکیّان، وقتی ادعای رسالتش را نمی‌پذیرند، باز هم امانت‌ها را به او می‌سپارندو  خیالش راحت است. برای همین  حضرت علی(علیه‌السلام)، سه روز بعد از پیامبر، از مکه به سمت مدینه راه می‌افتند. سه روز ‌ماندند تا امانت‌ها را به دست صاحبانش برسانند. اگر حج رفتید، بعد از حج، مدینه بروید و حجتان را به پیامبر بسپارید. ایشان امین است. دست خودمان بماند، تا قیامت از بین می‌رود...»
پدربزرگ، این امانت را قبول می‌کنید؟
*
اینجا فقط از باب علی (علیه‌السلام) داخل می‌شوم. نه از بقیه باب‌ها. وقتی قرار است پیش پیامبر بروم، چه راهی بهتر از راه ولی‌خدا. چه اینکه امروز روزولایت است. هر ورودی به شبستانِ حرم، از ۵ در بزرگ چوبی تشکیل شده که باب نامیده می‌شود. بخشی زنانه و بخشی مردانه‌است که صرفاً در مواقع شلوغی، همه 5 در، باز است. معمولاً یک یا دو در باز و شرطه‌ها در کنار همین درها، زائرین را تفتیش می‌کنند. ورودی شبستان بانوان به مسجدالنبی، سه باب دارد به نام سه خلیفه از خلفای راشدین.
بعد از اقامه نماز میان جمعیت حاضر در شبستان، جلوی درهای بزرگ چوبی می‌نشینم تا روضه رضوان باز شود. هر کسی بر اساس حدس و گمان، نزدیک یکی از درها می‌نشینند. اینجا کمی باید فضا را توضیح بدهم.
*
حرم نبوی شامل مسجد قدیم و یک شبستان‌ یکپارچه، بزرگ، مرتفع و پر از ستون است. در غالب اماکن زیارتی، بخش قدیمی حرم‌ها در وسط است. دور تا دور، شبستان و بعد صحن‌هاست. حتی اگر قرار است به فضای شبستانی حرم، بخشی اضافه شود، متصل به سایر شبستان‌ها ساخته می‌شود و یا صحن‌های نزدیک، تبدیل به شبستان می‌شود. مثل حرم امام هشتم که صحن امام خمینی، تبدیل به رواق بزرگ امام خمینی شد و توسعه حرم، معمولاً در همه جهات است.
اما توسعه شبستان‌ها و صحن‌ها در مسجدالنبی، فقط به سمت شمال است. حرم 6 گوشه است. از قسمت صحنِ بیرونی، 4 باب بقیع، باب‌جبرئیل، باب النساء و باب السلام ـ که در زمان رسول‌الله ساخته‌شده ـ دیده می‌شود و آقایان می‌توانند از این ابواب وارد شوند. در توسعه قبل از حکومت آل‌سعود، دو حیاط مستطیل شکل در قسمت شمالی مسجد قدیم ساخته‌شد ـ که اکنون در هرکدام 6 چتر آفتاب‌گیر قرار دارد که کل فضا را مسقف می‌کنند ـ  در زمان آل‌سعود، این دوصحن، میان شبستان بزرگ‌ محصور شد. یعنی وسط شبستان‌ حرم و قبل از رسیدن به بخش اصلی مسجدالنبی دو حیاط قراردارد.
تا اینجا فکر کنم نمای کلی مسجد معلوم شد. شبستان بزرگ و اصلی با دیوارهای چوبی که بین ستون‌ها قرار دارد تقسیم‌بندی شده‌است. از سمت باب علی(علیه‌السلام) دو شبستانِ زنانه است. درب میان شبستان اول و دوم جز در مواقع شلوغ، همیشه باز است؛ و منتهی‌الیه شبستان دوم، دیواره‌های چوبی بین ستون‌ها، حد فاصل شبستان‌های زنانه و مردانه است. در این بین، بین چند ستون به‌جای دیواره چوبی، درهای بزرگ چوبی قرار دارد که زمان زیارت خانم‌ها، یکی از آن‌ها روی ریل حرکت کرده و باز می‌شود. حالا زمان زیارت خانم‌ها برای چیست؟
بخشی از مسجدقدیم بر اساس حدیثی از پیامبر اعظم (بین منبر و محراب یا بین منبر و قبر من، باغی از باغ‌های بهشت قرار دارد.) به روضه‌رضوان مشهور شده و فرش‌های کف حرم در آن محدوده نیز به رنگ سبز است. این قسمت، مردانه است. در سه‌بازه زمانی، بعد طلوع آفتاب تا یک ساعت قبل اذان‌ظهر، ما بین نماز و عصر و بعد از نماز عشاء حوالی ساعت 9 تا نیمه‌شب، بخش معینی از مسجد مردانه  با پرده‌های محکم برزنتی محصور شده و برای زیارت در اختیار خانم‌ها قرار می‌گیرد که متأسفانه به مرور، این محدوده کوچک‌تر شده‌است. درآخرین‌بار تشرف که عید آمدم، صرفاً بخشی از روضه رضوان حد فاصل قبر پیامبر که دورتا دورش را قفسه قرآن چیده‌اند تا مأذنه بلال‌حبشی و از جلو تا یک ستون، قبل از ستون توبه، برای خانم‌ها باز بود.