ساعت 12/52 به وقت محلی و 13/20 به وقت تهران
اصلاً نمیشود مثل زمان عمره، هروقت دلم خواست از هتل بیرون بروم، اتوبوس همانجا باشد و هر ۵ دقیقه یکبار، راهبیفتد. برای رسیدن به حرم، دوخط اتوبوس است و کلی پیادهروی.
ساعاتی هم که شلوغتر است (اینجا خلوتی معنا ندارد،
همهجا شلوغ است، حالا گاهی ازدحام و تراکم، کم میشود و میتوان حرکت کرد، گاهی ازدحام و تراکم، اجازه حرکت را هم میگیرد.) و خیلی دورتر باید پیاده شویم. الان در اتاق، فقط من و مادر اسماء ماندهایم؛ بقیه برای نماز جماعت به لابی هتل رفتهاند.1فکر میکنم شاید اگر خاطرات را گفتاری ضبط کنم، بهتر باشد، اما mp3ام، گیر کردهاست. مانده ام با دفتر و وقتی که برای نوشتن نیست. سه روز است مکه ایم و فقط دوبار تا بیتالله رفتم. یکی شنبه شب برای انجام اعمال و دیگری همدیشب.
امروز هم که هنوز سرِ جایم هستم. البته که می دانم تقصیر خودم است که نماز استغاثه نخواندم.۲
حاج خانم رازقی ـ یادتان باشد درباره او بعدا بیشتر خواهمگفت. عجیب در انجام کارهای خیر، توفیقداردـ بعد اعمال توی بساطش دنبال چادر مشکی و روسریاش می گشته که نهایتاً میفهمد در جحفه که لباس دنیا از تن درآورده و لباس سپید احرام پوشید، از دنیا دل کنده و لباسِ دنیا را همانجا، جا گذاشتهاست؛ همسرش از تهران زنگ زده بود به مزاح گفتهبود: به! شنیدم مانتویی شدی؟!
*
صبح تا 9،خواب بودم، بعد صبحانه، سراغ شستن لباسهایم رفتم که زیاد بود و برای بالابردنش و انداختن روی پشتبام، مجبور میشوم دو بار بالا بروم. سری دوم، دمِ اسانسور میایستم تا برسد، درِ آسانسور باز میشود و معاون کاروان داخل اتاقک است. بیتوجه به اینکه ممکن است زشت وعیب و... باشد، با یک سینی رختِ شسته، داخل میشوم.... تنها چیزی که بنده خدا میپرسد درباره کارتِ درِ اتاق است که دو روز اول که کار نمیکرد و دیشب هم گیرکردهبود، جویا شد که درست شده است یا نه. 3
رسیدن به پشت بام، یک حسن دیگر هم دارد، کشف اتاق عوامل و البته پزشک کاروانمان... 4
قبلِظهر، برای تمیزکردن اتاق میآیند. مادر جواب میدهد خیلی کثیف نیست. اما اسماء، نظافتچی را صداکرده تا زمین را تیبکشد، ملحفه و روبالشی تمیز هم بیاورد.
در طبقهخانمها، همیشه اقایان هستند به هوای خانمشان. هماتاق که نیستند، هزینه تلفن هم زیاد میشود. برای همین حصوری میآیند و از پشتِدر، صدا میزنند.
تنها مراجعهکننده اتاقما، حاجاقا شریفی است. امروز دنبالِ خانم میآید، اما حاجخانم ناراحت است. دیشب حاجاقا، حاجخانم را برای طواف نبرده است و گفته،
امروز هم وقتی حاج آقا آمد دنبال حاج خانم، گفتیم «حاج خانم قهره، رونما می خوان» به خاطر اینکه حاج آقا دیشب حاج خانم را نبردند طواف مستحبی، گفته اند: «راضی نیستم بری، تنت به تن مردا می خوره و ...۵»
مذاکرات من و مادر با حاجاقا، منجر به پدیرش حرف ما از سمت او شد و بعد مبنا را بر عذرخواهی و استغفار کردن گذاشت و ادامه داد: «حاج خانم! هر وقت خواستی، برو... مختاری.» عصری که با هم برای خرید، بیرون میروند حاج آقا از حاج خانم پرسیده بود «چی گفتی که این هم اتاقی هات بُل گرفتن»
ناهار، نماز عصر، نماز استغاثه و حرف هم که تمامی ندارد... الکلام یجر الکلام ، لیست خرید ، تلفن از ایران، خواب، نماز مغرب و جلسه کاروان...
امشب، شب شهادت است، شهادت حضرت باقرالعلوم(علیه السلام) و
اینجا
مکه است، حریم امن الهی.
پ.ن
۱. حضرت امام، در مناسکشان یک حکم دارند که: «[1315] م ـ در «مکّه» و «مدینه» در مسافرخانه و هتل نباید نماز را به جماعت بخوانند و می توانند در جماعت سایر مسلمین در مساجد شرکت کنند و نماز را به جماعت بخوانند.» و نیز در مناسک جدید رهبری هم در اخرین بخش استفتائات، تحت عنوان مسائل متفرقه آمده: «س137. در برخى از استفتائات آمده است که شما اقامهى نماز جماعت در هتلهاى مکّه مکرّمه را جایز نمىدانید، آیا اقامهى نماز جماعت در منازل و خانههاى محل اقامت کاروانهاى حجّ جایز است؟ لازم به ذکر است که این منازل تنها به کاروانها اختصاص دارد و برپایى نماز جاعت، بهانهاى براى حجّاج در ترک نماز در مسجدالحرام نخواهد بود.
ج: اقامه نماز جماعت در منازل و خانه ها را نیز، در صورتى که مایهى جلب نظر دیگران، و موجب عیبگیرى بر حجّاج از جهت عدم مشارکت با مسلمانان در نماز جماعت در مسجد گردد، جایز نمىدانیم.» همه این عدم جوازها، یعنی انجام ندهیم. شهر را بلدنیستم که بدانم در اطرافمان، مسجدی هست یا نه. برای همین تا اخر سفر، اگر مسجد نبودم، در نمازِ جماعتِ هتل هم شرکت نمیکردم. من مقلدم، نه مجتهد...
۲. معلمعزیزاخلاقِ دبیرستان، خانم دکتر همیز (که اینروزها بیشتر شناختهشدهاند و به عنوان کارشناس مذهبی در تلویزیون، حاضرند) اولین بار که خواهرم قرار بود برود و از ایشان توصیه خواستم، سفارشکردند در طول سفر، هر روز صبح، بعد نماز صبح، دو رکعت نماز استغاثه به امام عصر بخوان و آخرش بگو: «آقاجان! می شود امروز شما راهنمایی ام کنید، شما جلو بروید و بنده پشت شما اعمال را انجام دهم؟!» و شاید باورنکنید که در برکتروز و کار چقدر موثر بود.
۳. دو روز اول، کارتِ درِاتاق، کار نمیکرد..،
۴. الحمدلله، مکه سر و کارمان به پزشک نیفتاد، اما مدینه... باشد برای همان وقت.
۵. بحثهایمان کمی طلبگی میشود. حاج آقا استدلالشان ایناست که طواف واجب را رفتند، در طواف مستحبی هم بدنِخانمها به نامحرم میخورد، حراماست. راضی نیستم بروی. حاج خانم که سفر اولشان است و عطشزیارت و طواف دارند، توی ذوقشان خورده بود.
با حاجآقا وارد مذاکره میشویم که اولا حکمشرعی، حرمتِ لمس است. یعنی پوستزن به مرد نامحرم نباید بخورد. برخورد بدن، از روی لباس، حرام نیست، ضمن اینکه عمدی هم نیست. اصل استدلالمان، دوتا نکته داشت:
الف) حاج آقا! اگه تن آدم به تن نامحرم می خورده، خب چرا خودتون میرین!؟ مگه تنِشما به تن زنا نمی خوره، حاج آقا جواب داد: خب سعی می کنم نخوره... جوابش معلوم بود، حاج خانم هم همین کار را می کنه... چه فرقی میکنه؟
ب) یه استفتاء عجیبی امام در مناسکشان دارند. حضرت امام، معتقدند که حتما طواف باید در محدوده انجام بشود، و نمی شود خارج از محدوده رکن و مقام، طواف کرد. ( رکن، به هر گوشه خانه خدا میگویند. مقام ابراهیم تقریباً فاصله ۱۳ متری از خانهخانهدارد. به این فاصله ۱۳ متری، مَطاف میگویند. نظر حضرت آقا و خیلی از مراجع در شرایط امروز، متفاوت است. نظر امامخامنهای این است که در صحن مسجدالحرام، هر جا که جمعت در حال طواف باشد، میتوان با همانها طواف کرد، اما هر چه بشود نزدیکتر به خانهخدا این کار را انجام داد، بهتر است.) با این پیش فرض، یکی از استفتائات این است: «[672] س ـ زنى است که قادر بر طواف کردن نیست، امر دایر
است بین اینکه با تخت در خارج مَطاف طوافش دهند و یا نامحرم او را پشت
کند و در مَطاف طواف دهد، وظیفه چیست؟ ج ـ باید او را در مَطاف طواف دهند، هرچند نامحرم او را پشت کند.» یعنی امام اینقدر طواف در محدوده برایشان مهم است که حکم می کند که یک زن، روی پشت نامحرم باشد. پس قطعا این کار حرمت ندارد. البته بحث اهم و مهم است.
با این دوتا استدلال، رسماً حاج آقا، خلع سلاح میشوند. و البته به قول مامان، آدم منطقی و حق پذیری است، وگرنه اصلا زیر بار نمی رفت.
۶. دختر کوچک خانمشریفی، روی یک کاغذِ دفتر، لیست سوغات نوشتهاست که برایش چه چیزهایی بخرند، خواندن این لیست خرید، مایه انبساط خاطر است.
سلام. متشکرم
که میخواین تشریف بیارین وب بنده!!
علیک سلام...
از کامنت های تبلیغاتی نه تنها استقبال نمی کنم، بلکه اصلا دوست ندارمش.
سلام. من ارزو دارم برم مکه. ولی نمیدونم بشه یا نه.. دعام کنین
علیک سلام
شما دعا کنید و یقین بدانید که می طلبند.
ملتمس دعا
سلام
تبریک مرا به جهت برگزیده شدن وبلاگتون در جشنواره میقات پذیرا باشید.
علیک سلام...
جشنواره میقات دیگه کجاست؟!
مطمئنید اشتباه نگرفتید؟! الان سرچ زدم...
جشنواره میقات، مال مسئولین فرهنگی هتل های عمره است. ضمن اینکه هنوز هم وقت ارسال آثار باقی مانده...
شما از کجا می دانید بنده برنده شدم یا نه؟! وقتی اصلا شرکت نکردم...
سلام چه خوبه که همه چی رانوشتی یادت نره من بایک بچه 3ساله اصلانفهمیدم مکه رفتم یا پارک محلمان خیلی حسرت اون روزا را دارم خیلی
علیکم السلام...
همه چیز را ننوشتم، اما خیلی از چیزها یلدم مانده.
ان شاءالله بارها با فراغ بال، بروید ولذت ببرید.
البته دیگر خیلی هم اینجوری نبوده که فرقی نداشته باشد. مطمئن باشید اثرات آن سفر برای کودک سه ساله تان، خیلی ماندگار است.
ملتمس دعا
اینکه فقط دوبار رفتین مسجدالحرام به خاطر شلوغ بودنش بوده!؟
یعنی همه اینجوری بودن!؟اینکه خیلی سخته...
ی سوال دیگه اون هتل شیشه ای که توی عکس از بالای پشت بوم هتلتون انداختی اون هتل کریستالات نبود!؟؟
سلام رفیق
به تبع شلوغ بودن مسجدالحرام، خب مسیرها هم شلوغ بود. ضمن اینکه دوری راه و نبود منظم اتوبوس ها، باعث می شد که با برنامه ریزی برویم. مثلا نیم ساعت مانده به نماز، اگر می خواستیم راه بیفتیم، به نماز نمی رسیدیم و فقط تو راه گیر می کردیم. در حالی که در عمره، یک ربع مانده به نماز، خیلی راحت می رسیدی به نماز مسجدالحرام...
ترجیحمان این بود که زودتر برویم وحداقل یک نماز آنجا باشیم. طولانی مدت هم می رفتیم.
دیگر کاری نمی شد کرد.
تازه در مجموع، بنده ومادرم خیلی بیشتر از همسفرها، می رفتیم حرم.
نه بابا، کریستالات، خیلی دور بود از ما. کریستالات، دقیقا بعد تونل طرف صفا و مروه بود. تازه از اونجا تا اول عزیزیه و از اول عزیزیه تا هتل ما، خیلی راه بود.
ضمن اینکه کریستالات، 17 طبقه است و هتل آپارتمان ما، 4 یا 5 طبقه بود.
ملتمس دعا