-
مناره مظلومیت
1395/06/18 22:40
امشب شب شهادت آقایمان امام باقر (علیه السلام) است... امامی که وصیت کرد تا ده سال در منا برایشان مجلس عزا برپا کنند... امشب شاید شیعیان مدینه جرأت کنند بروند پشت بقیع... و برای امام غریبمان عزاداری کنند. صلی الله علیک یا باقرالعلوم... ترجیح می دهم همه چیز را قاطی نکنم. امروز نبودم. امشب که اخبار را که رصد کردم خوشحال...
-
اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام...
1395/05/12 01:02
نمازهای «و واعدنا...» امسال رنگ و بوی دوری دارد وجدایی وغم... امسال امیدی نیست، خصوصا با توصیه ها و حرف هایی که زده می شود که حتی از کشور ثالث سفر نکنید. ماجراهای دست بندهای امنیتی به یاد استاد به یاد شهید میرانصاری... به یاد شهید رکن آبادی به یاد همه شهدای مظلوم منا... خصوصا شهدای دیگر کشورها که حتی خانواده ها...
-
مستی از دست رفته
1395/04/15 12:49
اعتکاف رمضانیه کلا حال غریبی دارد... شبیه حال غریب تقارن کربلا و اربعین، عرفه و عرفات انگار برای هم اند و هر چند تجربه شان بدون دیگری پر است از خوشی و حلاوت، اما تلاقی شان، شیرین است و پر از مستی... و این بنده کمترین، فقط بلدم حلاوتش را مزه مزه کنم وبه روز نرسیده، همه اش را هدر بدهم... و چرا همیشه خدا بعد از این حلاوت...
-
یا رب البیت الحرام
1395/04/05 05:13
شب قدر بچگیهایم را خواندن دعای جوشن کبیر پر میکرد؛ و بعد از دعا هم، دیگر رمقی نمیماند که تا سحر بیدار بمانم. فکر میکردم حتماً باید دعا را دیگری بخواند و من همراهیش کنم؛ کبیر، طویل و ثقیل بودنش را هم که اضافه کنید. معمولاً شبهای قدر ـ که اکثرا هم در خانه احیا میگرفتم ـ رادیو ضبط مان، تنها همراهم بود. یادم نیست...
-
نام همه پسرام «علی» است
1395/02/29 09:00
خفقان بود، دوران سکوت و خانهنشینی پدر، اولین پسر به دنیا میآید؛ دورانی که کسی به این راحتی دوستی با مولا را نمیتواند فریاد بزند، حسین بن علی (علیهالسلام) ، با این کار ارادتش را به پدر نمایان میکند. نام پسر را «علی» میگذارد. دومی زمان خلافت پدر به دنیا میآید، نامش: علی؛ سومی هم دورانی به دنیا آمد که جزو...
-
غار شریف
1395/02/16 08:00
«شرف المکان بالمکین» سادهاش می شود جا و مکان مهم نیست، مکان بخاطر آن چیزی که در آن وجود دارد، مهم و با ارزش میگردد. و حالا حکایت اینجاست. غاری بر بلندای کوه، جایی که نه مسجد است، نه عبادتگاه و کلیسا و کنیسه. کنج خلوت عبدی است با معبود؛ رسمی که از پدربزرگ به ارث برده، پدربزرگی که فقط تا ششسالگیاش زنده بود و او را...
-
سکانس آخر
1395/01/26 08:57
و تمام... تمام زندگی توی همین دنیا، ختم می شود به همین سنگ. همه زندگی... کاش ما هم آنقدر خوووووووووووووووب زندگی کنیم که اگر عمرمان کفاف نداد ظهور حضرت را ببینیم، حداقل خدا ذخیره مان کند تا «من خیر انصاره واعوانه» بشویم... مزار استاد گرانقدر، در جوار امامزاده حضرت علی بن جعفر (علیه السلام)، گلزار شهدای قم از شهید...
-
مشهد
1394/12/21 08:09
سلام ان شاءالله به روال چند سال اخیر، می روم در جوار امام مهربانی ها، سال قدیم را تمام و سال جدید را آغاز کنم، دعا کنیم برای عزت اسلام و مسلمین و سلامتی سیدنا القائد، امام خامنه ای (دامت ظله العالی) ملتمس دعای خیر دوستان هستم...
-
پدر، عشق، پسر (10)
1394/12/10 09:00
اربعین، پایپیاده، حرم حضرت دوست پنجشنبه دوازدهم آذر 1394 و شب، محمدمهدی درست کنار من خوابیده و البته کمی بالاتر، و با هرغلت، یکی از اعضای بدنش با سرم برخورد میکند. خواب که نمیشود بکنم... آخرش خداخیر دهد مادرش را که پسربچه را آنطرفش میگذارد و تا صبح و بعد نماز راحت میخوابم. جایی که نداریم برویم. صبحانه میخوریم...
-
پدر، عشق، پسر (9)
1394/12/03 12:00
قدم آخر: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد... چهارشنبه بامداد یازدهم آذر 1394، 19 صفر یک روز مانده به اربعین، حرکت را در مسیر خفیف، ستون 1200 شروع میکنیم. دیر بیدار شدم، و همین عجله کار دستم میدهد و صابون و چسب زخم گم میشود. هنوز به عروس وداماد نگفتهایم که ما کربلا جا داریم. اصلاً نمیدانند با کاروان آمدیم....
-
پدر، عشق، پسر (8)
1394/11/26 09:00
قدم چهارم: رهرو منزل عشقیم... هنوز سهشنبه دهم آذر نشده، یکساعت مانده قبل حرکت پیامک میزنم به عروس: سلام ما ساعت 11 از ستون 808 راه میافتیم. تأییده ارسال میرسد... دیروقت است، شاید خواب باشند که بخواهم زنگ بزنم. آقایان دیشب جایشان خیلی بد بوده و خوب نخوابیدند... مچاله! کلی هم بحث کردهاند ظاهرا... یکبار که دیشب زنگ...
-
پدر، عشق، پسر (7)
1394/11/19 09:00
اول دل مادر، بعد زیارت... نزدیک صبح است و خیلیها بلند شدند که نماز بخوانند و حرکت کنند، در همین حین، ما به دنبال گوشهای خلوت میگردیم که بعد 3 ساعت و اندی پیادهروی، نفسی تازه کنیم و ترجیحاً گوشه تا از لهشدن احتمالیمان جلوگیری کنیم. تجربه لهشدن مکرر پاهایم در سال قبل آن هم با تاولهای وحشتناک، یادم داده بود، به...
-
پدر، عشق، پسر (6)
1394/11/12 09:00
قدم سوم: اینجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست... دوشنبه نهم آذر... سه روز مانده تا اربعین. از یکساعت، شاید فقط نیمساعت خوابیدم، آن هم استندبای و نیمه نشسته. میروم برای تجدیدوضو. 30 دقیقه بامداد روز دوشنبه است. چندنفر از همین کاروان، تازه رسیدهاند. جا نیست، خستهاند مستأصل که الان چه کنند. در موقع برگشت دلم میسوزد...
-
پدر، عشق، پسر (5)
1394/11/05 09:00
قدم دوم: راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست... یکشنبه هشتم آذر 1394 اول که بیدار میشوم، زانویم را راست و خم میکنم، ببینم اوضاعش چطور است، الحمدلله چرب کردن دیشب جواب داده و خوب خوب است. تا آخرین روز پیادهروی، چربکردن زانویم به مجموعه کارهای قبل از حرکت اضافه میشود و انصافاً مؤثر است. حدود ساعت 2 راه میافتیم. هم...