⠀

⠀

235. مناره ششم: خانه دوست

شنبه 1388/8/30

مادر برای نمازصبح صدایم می‎کند، فقط چراغِ‎خوابِ اتاق، روشن است، نمار را خوانده و نخوانده، دوباره در هپروت، غرق می‎شوم. خستگی این چند روز، به این راحتی، رهایم نمی‎کند. برای صبحانه، به زور خودم را از تخت جدا می‎کنم. خانم شریفی، دیشب اعمال را انجام داده و از احرام درآمده‎است. مُحرِمم1. حواسم باشد 

ادامه مطلب ...