⠀

⠀

معرفت

چهارشنبه، 90/7/27: فعلا حلال کن تا دعات کنم!
تازه از در خونه زده بودم بیرون، باز هم یک شماره دیگر، نکنه خودشه؟
-فلانی! تویی؟!

- آره! الان شارژ ندارم. (این یعنی اینکه الان می تونم صحبت کنم، مشکلی نیست...)

زنگ زدم!
- سلام بی معرفت! معلومه تو کجایی؟ خوبی؟ کجایی الان؟
- سلام، روبروی قبة الخضراء

- دروغ می گی؟!
- آره! دروغ می گم... (تکیه کلامشه...)
- جدی اونجایی؟! بی معرفت این چه طرز خداحافظی کردنه... نمی گی دلم میشکنه ...

بماند! کلی گفت از جلو افتادن سفرشون، اینکه قرار بود، 30 مهر بروند و تازه تو فرودگاه، داشته با عمه و خاله و غیره خداحافظی می کرد... کلی دلخور بود از هم اتاقی های پیر و مریضش؛ و اینکه داره کم کم سرما می خوره و...
5 دقیقه ای حرف زدیم، گفتم حلالت کردم... (شاید بهانه بود، وقتی که برایش زدم که حلالت نمی کنم، بهانه حرف زدن... بهانه گریه کردن... دلم بدجوری برای صحن و سرای رسول الله تنگ شده...)

فقط خیلی دعا کن! خیلی زیاد... خصوصا عذفات... عرفات... عرفات...

*****

امسال، چندنفری که از دوستان دارند می روند، همه کسانی بودند که پارسال سر یک مشکلی خیلی اذیت شدند... و امسال خدا طلبیدشان، شاید می خواست از دلشان دربیاورد...


خداجون! دلم بس گرفته و ابری است...

*****

2 ساعت بعد، SMS زد که: فرق مناره سبز با مناره های دیگه چیه؟ سوال مسابقمونه
بنده که چیز درست و درمونی پیدا نکردم برای جوابش...


دیشب هم با عزیز دیگری هم کلام شدم... او هم عازم بود، انشاءالله یکشنبه...


بی مقدمه

دوشنبه، 90/7/25: اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام

دوست عزیزم، می خواهیم در جوار خانه خدا و مسجدالنبی آغازگر زندگی مشترکمان باشیم.

التماس دعا. حلال کنید

(اسمش)!بوس س س س

*****

دیروز بی مقدمه رسید؛ سر کلاس بودم و با یک شماره جدید این SMS‌را فرستاد!

خوب بود، اسمش تک بود و فهمیدم کیست!

اما او نفهمید با دل من چه کرد... نفهمید!

که شاید اگر می فهمید، حداقل یک زنگی می زد، دل مرا برد... بدجور...

عرفات می خواهم، همین!

خدا همین جوری حاجیان خانه اش را یکی یکی از میان خیل مسلمین انتخاب می کند... اللهم ارزقنا