⠀

⠀

250. و سلام

بسم الله الرحمن الرحیم

یکسال پیش، همین حوالی تمامش کردم و پست249 را نوشتم، آخرین بخش سفرنامه.

این یکسال کمی تلاش کردم که چاپش بکنم. خودم به سه انتشارات دادم و رد شد. چند تا از دوستان هم گفتند پیگیری می‌کنیم و بعضاً کردند یا نکردند. به هر حال یکسال خاک خورد و به زیور طبع آراسته نشد.

حتماً قسمتش نبوده.

دنبال پول درآوردن از این سفرنامه، لااقل نبودم. فقط می‌خواستم کتاب شود، تا به دست اهلش برسد. همین و بس... هدف دیگری نداشتم.

اما حالا که باز هم زمزمه‌های حج شروع شده، دوست دارم حقیر هم در این میان سهمی داشته باشم، شاید دلی هوایی شود، کسی راه بیفتد و ...


می‌شد تک تک پست‌ها را لینک کرد. درست است از نوشته‌های اینجا استفاده کردم، اما متن، خیلی تغییر کرده و بازنویسی پست‌های قدیمی، مقرون به صرفه نیست. الا ای حال، ترجیح می‌دهم با موضوع سرزمین مناره‌ها، این سفرنامه را از اول و هر روز بارگزاری کنم تا ان‌شاءالله تمام شود و به دست اهلش برسد.

ان‌شاءالله از فردا صبح، هر روز ساعت 8 صبح، همین‌جا...

248. حج یا صدقه

بسم‌الله الرحمن الرحیم
  • یادش بخیر... شعرهای بچگی، یکی‌اش فروع دین بود: بعد از نماز، روزه، خمس، زکات، می‌گفتیم: «حج».
  • بزرگتر شدیم، یادمان دادند: «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا» و گفتند باید مستطیع شوی برای اینکه بر تو حج واجب شود.
  • با الطاف خفیه‌اش، دعوت شدم برای عمره، عزیزی گفت: اگر بخواهیم رابطه عمره و حج را به زبان ساده بگویم، «عمره» می‌شود دوش اول حمام، تازه کمی رجس و کثیفی‌هایت، خیس می‌خورد؛ اما «حج»، دوش آخر است: پاک پاک پاک.
  • ماندم در بین استطاعت و اشتیاق،  
ادامه مطلب ...