⠀

⠀

لطفا کامنت نگذارید.

و این بار که دست ها را می گذارم روی صفحه کیبورد، برعکس همیشه، نمی خواهم از خاطراتم بنگارم،  الان تقریبا 8 سالی هست که وبلاگ نوشته ام. خوب و بد و در همین نوشتن ها بزرگ شدم.
خیلی سال است که وبلاگ می نویسم، می خوانم، سر می زنم...

و
همیشه
حسرت آن هایی را خورده ام که هر وقت وبلاگشان را باز می کنند، حداقل یک نظر جدید دارند و هیچ وقت دلیل موفقیتشان را درک نکرده ام.

یک مدتی هم رفتم تو خط کامنت گذاشتن، البته نه از جهت تبلیغی، بلکه واقعا می خواندم ونظر می گذاشتم...

اما همیشه پروژه «بالا بردن تعداد کامنت هایم»، با شکست مواجه شد. حتی بعد از برگزیده شدن در مسابقه وبلاگ نویسی حج که گمان کردم آمار بازدید ونظرات وبلاگم بالا می رود که آمار بالا رفت، اما تعداد نظرات تقریبا ثابت ماند.

نمی دانم آن هایی که می خوانند و شاید خوششان بیاید، چرا نظری یادگار نمی گذارند برای نویسنده وبلاگ، یعنی فکر می کنند او نیاز به دلگرمی ندارد. بحثم اصلا این نیست که نظرها، به تعریف و تمجید منتهی شود و بنویسند «زیبا بود، آفرین، ممنون...» و قس علی هذا...

دوست داشته و دارم نظرشان را بگذارند، همین... فقط یک نفر بود «گل» عزیزم ـ البته چند مدتی است ظاهرا سرش شلوغ است و فرصت ندارد که بیاید ـ که حقیقتا یک سالی است که برای تمام مطالبم، نظر گذاشت و امیدوارم کرد به ادامه راه.

از قدیم گفته اند «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد»، و در راستایش می شود:
خواننده، نویسنده را بر سر ذوق آورد، البته به شرطی که نویسنده بفهمد کسی خوانده و نظری دارد.

این را گفتم که اگر خدایی نکرده، روزی، روزگاری از اینجا کسی عبور کرد و دید خیلی هم منظم، آپ نمی شود، بداند دلیلش چیست... «همان سر ذوق آوردن» است و بس.


پ.ن1: توقعی نبوده ونیست... سال هاست یاد گرفته ام متوقع نباشم، از هیچ کس، هر کس دلیلی دارد، نظری دارد، مشکلی دارد، با تبلت و گوشی می خواند و نمی تواند نظر بگذارد و... همه اش را من هم بلدم. قدم کلیک هایتان بر چشم

نظرات 6 + ارسال نظر
آویزووووووون 1393/07/06 ساعت 23:38

سلام علیکم و رحمه الله
اوه اوه چه دل پری داشتی
اولا که بیخود تنبلی خودتو توی نوشتن پست های جدید ننداز گول بر سر ذوق آوردن ها که اصلا با هم همخونی نداره
دوما که موافقم کامنت ها به آدم دلگرمی میدن..هه
اما نه تا اون حد که ننویسی فقط واسه خاطر کم بودن کامنت ها
سوما میخوام بگم بعضی از مطالب هست که اگه خودتو نگیری میگم پستای شما هم شامل همون بعضی میشه که انقدر همه چی توش تعریف شده است و شسته رفته و بدون ابهامی نوشته میشن
که خواننده چیزی نداره واسشون بگه..غیر تایید و آفرین و باریکلا:)

علیک سلام...
باید می گفتم که تموم بشه و دیگه تو دلم نمونه.
اولا: :( . ضمنا واقعا تنبلی نبوده ونیست. هر پستی اقلش یکساعت وقت می گیرد...
دوما: چرا در همون حد...
سوما: شما لطف دارید.
چهارما: ملتمس دعا
پنجما: کلا استفاده از کلمات فارسی با تنوین عربی، اشتباهه.. هه هه. ولی چون شما همین جوری نوشته بودی، منم همین جوری جواب دادم...

امیر 1393/07/02 ساعت 11:11 http://391365.blogfa.com

سلام
ممنون که سر زدید

علیکم السلام
خواهش

گل 1393/06/31 ساعت 20:18


خجالتم دادی با تعریفات ، منم بی جنبه...
ممنون.مطالبی بودن که وقتی میخوندم تصور میکردم خودم رو در اونجا..
کنار دیوار بقیع وقتی که میخواستم حاجاتم رو
کنار شکاف کعبه که اون شب دستم رو گذاشتم و ازش خواستم
همه جا
برام تداعی میشه
برای همه این کار رو میکنه نوشته هات، حالا بعضیها مینویسن و نظر میدن بعضیها هم نه!نه اینکه نشانه بدی باشه خدای ناکرده ، فقط زیاد اهل نوشتن نیستن همین!والا!!
پس بنویس
من هروقت نت داشته باشم اولین وبی که باز میکنم اینجاست

سلام گل جونم...
نگو اینجوری، واقعا قلم من هم خیلی چیزی نیست...
نشانه بدی نیست، اما، آدم دلگرمی می خواد همین... کلا!
ممنون که هستی...
ملتمس دعا

سلام کوثرجان
منو یادت رفت
من همیشه بهت سر میزنم
هر وقت وبتو میخونم باورکن خاطرات سفر حجم برام تداعی میشه
در کل باهات عمیقا موافقم
برامنم همیشه پر نظر بودن بعضی وبها سواله

سلام رفیق
حرص نخور دوستم... آمدم مفصل مراتب عذرخواهی را توی وبلاگت گذاشتم، ضمن اینکه اثبات شی نفی ما عدا نمی کند.
خب همیشه سر می زنی، ولی همیشه نظر نمیذاری، البته واقعا حق داریا، شما مستثنا هستی. بخاطر کوچولوی نازنینی که در دامنت پرورش می دهی.
ممنون که عمیقا موافقی گلم...
ملتمس دعا

سید 1393/06/24 ساعت 12:49 http://bazaeran.blogfa.com

سلام
من هم با شما موافقم
زائرانی که باهاشون به عتبات مشرف شدم، به وبلاگم سر میزنند ولی نمیدونم چرا حال نوشتن یک نظر رو ندارن
ولی مطمئن هستم که وبلاگ شما رو کسی که باید ببینه ، میبینه و نظرش رو هم براتون جای دیگه ای ثبت میکنه
یکی از سختی های کار خیر و کار فرهنگی همینه و خدا لیاقت اینطور کارها رو به همه کس نمیده
کاری نداره شما یه وبلاگ بساز بعدهم یه مشت هجویات بریز داخلش، بعد ببین چقدر دوست پیدا میکنی ، چقدر نظر برات میذارن
اما من مطمئن هستم شما اصلا به این دوستها و نظرها دلخوش نیستید
پس ( این را برای خودم میگم چون شما بهش ایمان دارید) ثابت قدم باشید و مطمئن باشید راه درست همینه

علیکم السلام
موافقم باهاتون...
ان شاءالله
و
ملتمس دعا

سلام کوثر جون .
این رو گل گفتی .منم خیلی وقتا به دلیل موفقیت بعضی وبلاگ ها فکر میکنم.گاهی ناخواسته به امید کامنت و نظری صفحه اینترنت رو باز می کنم .
وقتی وبلاگی رو می خونی یواش یواش با نویسنده اش احساس دوستی می کنی . دلت می خواد بیش تر ازش بدونی . خاطرات ش رو دنبال می کنی .جویای احوالش می شی .
مخصوصا اگر فاز مذهبی داشته باشی زودتر احساس نزدیکی میکنی .
هروقت اینترنت اومدم وبت رو خوندم و گاهی تو دلم گفتم کاش از خودش هم می نوشت ...
از روزانه هاش ...
می خوای بری ؟؟؟

علیک سلام عزیزم
:|
لطف دارید شما...
از خودم هم می نویسم، از روزانه هام، اما نه اینجا... یک جای دیگر.
می ترسم آنجا را آدرس بدم، کلا ازم ناامید بشی...
ان شاءالله تا وقتی که خاطراتم مانده باشد، هستم. حالا حالاها هم تمامی ندارد... خیالت راحت.
ملتمس دعا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد