⠀

⠀

اربعین

اربعین
غمش
بزرگ بود
سنگین بود
نفست می گرفت
حبس می شد
نمی شد اشک بریزی
نشسته بودیم دور هم، برای خودمان روضه می خواندیم
نمی شد ماند
اذن می خواست
عمو عباس

و زینب می خواست برای بر دوش کشیدنش...

صلی الله علیک یا قتیل العبرات


اگر اذنی دادند،
مجالی بود
مروری می کنم بر اولین زیارتم از حرم یار...
هر چند
حسرتش ماند.

و
حاج آقا پناهیان، یک نکته گفتند که با تمام وجود لمسش کردم: «اول باید رفته باشید تمتع، تا بفهمید این پیاده روی یعنی چه؟!»

نظرات 1 + ارسال نظر
گل 1393/09/29 ساعت 13:28

سلام
بنویس
برای ما که نمیدانیم چه حلاوتی دارد دیدار
برای مایی که مانده ایم چشم به راه
تا بطلبنمون
تا لیاقت پیدا کنیم
بنویس تا حداقل بخوانیم و اشک بریزیم
با قلم شیوایت بنویس کوثر زهرا

علیک سلام عزیزدلم
ان شاءالله یک وقت خوب قسمتتون بشه و کربلایی بشوید.
چشم...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد