⠀

⠀

الی طریق الکربلاء1

93/8/17
مادر اجازه اش را از پدر گرفت، در بازگشت از حرم سیدالکریم1...  و مگر نه این است «یا مَنْ بِزِیارَتِهِ ثَوابُ زِیارَة سَیِّدِ الشُّهَداءِ یُرْتَجی»...
کاروان هوایی نیافتیم.
93/9/5
45 دلار، پول مادی اش بود برای گرفتن ویزا، تذکره اصلی را حضرت ارباب، خودشان باید امضا کنند...

عکس نوشت: اصلش ویزاست که بعدا برداشتنش. مهری که سمت راست، بالای صفحه خورده، همان چیزی است که جایگزین ویزاشد، مفت... اجازه یک ماه حضور در عراق. دقت کنید، روی ویزا، مهر ورود و خروج هم خورده است.

 93/9/10
یک هفته مانده به حرکت، قیمت ها صعودی بالا می رود. آخرش یک روز، شهر را متر می کنم و نهایتاً برمی گردم همان جای اول و کلی پول بی‌زبان که می دهم به متصدی فروش. آژانس‌ها، پرواز را چارتر می خرند و قیمت را دلبخواه معین می‌کنند. به قول همسفر: «عراقی ها، سود سالانه شان را جمع می کنند تا این مدت به عزاداران حضرت ارباب، خدمت کنند، برخی، تمام سرمایه شان را می گذارند که در همین ایام، برای کل سال سود کنند.»

93/9/12
اولین خداحافظی‌ها، با ایمیل، پیامک، تلفن...
هنوز بهت زده ام که بخواهم خداحافظی کنم. نکند از پای پرواز، برم گردانند...

دوشنبه 93/9/17

  • حرکت، از دوشنبه شروع می شود و به دوشنبه ختم می شود... از روز حسین (علیه السلام) تا روز حسین (علیه السلام)
  • سیم کارتم را اساسی شارژ می کنم که در سفر، دستم را در حنا نگذارد.
  • کار نیمه تمامی که مانده را تمام می کنم و می فرستم برای مسئولش. یکی دو دوست را تلفنی خداحافظی می کنم. امتحان میان ترم را هم بی خیال که نمی رسم. وسایل را شب پیش آماده کردم. حمام و نماز، آخرین کارهایی است که انجام می شود. عقربه های ساعت از دو گذشته که خانه را ترک می کنیم.
  • ساعت 17:30، فرودگاه امام... لحظات آخر حضور در ایران، دلم نمی آید از همکلاسی ها و یکسری از رفقا، خداحافظی نکنم. آخرین پیامک هایم در ایران، حامل خداحافظی هایم می شود تا حلالیتی بطلبم. یک ساعت و اندی زمان پرواز است.
  • دقیقاً، 9 سال پیش، یک چنین روزی، تشییع شهید برادران بود و سایر شهدای هواپیمای C-130.
  • کوله را می دهم توی بار، حوصله بارکشی اش را ندارم.
  • جایمان، کنار در اضطراری است و کمی وسیع. عکس گرفتن یادمان نرفته. از دور می‌بینیم دارند با انبرهای یخ، به ملت، دستمال می‌دهند. «خب! این چه صیغه‌ای است؟!» نزدیک تر که می‌شوند، معلوم می‌گردد به همه مسافرین دستمال مرطوب می دهند یحتمل برای پاک کردن دست، البته ما کفش هایمان را هم با همان دستمال تمیز می‌کنیم. و بعد هم شام...
  • از آسمان، حرم حضرت پدر، دیده نمی شود. هنگام خروج از هواپیما، یکی از مهماندارها، از آقایی که دو، سه نفر جلوتر از من است می پرسد: «ببخشید بار اولمه که این پرواز را می آیم، چرا همه کوله پشتی دارند، مگه قراره پیاده برگردین؟!» (جوابش را نشنیدم، اما سوال برایم جالب بود...)
  • فرودگاه را بعد کلی معطلی، پشت سر می گذاریم. همه بارها را پخش زمین کرده اند. الحمدلله سریع پیدایش می کنم.
  • تاکسی با 20 هزار دینار، ما را می رساند سر خیابان؛ خیابان های منتهی به حرم، همگی بسته است.پرسان، پرسان راه می افتیم سمت هتل؛ دوستانمان، ساعتی است به انتظار نشسته اند. اگر نمی آمدند، محال بود هتل را در میان کوچه پس کوچه‌های تو در توی نجف پیدا کنیم. در ابتدای یک کوچه، با دستگاه، بارهایمان را کنترل می کنند.
  • آنتن صفر! رسید و نرسیده، بارها را می گذاریم در هتل و راه می افتیم دنبال تلفن برای دادن خبرسلامتی به ایران. نیم ساعت جستجو به دنبال سیم کارت. آخرش مغازه دار عراقی دلش می سوزد و گوشی اش را می دهد تا خبری بدهیم.
  • شهرِ حضرت پدر «السلام علیک یا ابتاه...»2 و اینجا، حرم حضرت پدر، آنقدر غریب و قریب است که به قول همسفر، خیابانش، صحن انقلاب است. تمام گنبد روبه رویت، خودنمایی می کند... بماند صحن جمهوری، جامع، کوثر و غدیر و جامع.
  • حضرت پدر، اذن ورود به روضه را نمی دهند. دلشکسته ام. بسته است. می نشینم روبروی در بسته حرم حضرت پدر و تمام سی سال دلتنگی را زار می زنم. بعدها می فهمم شیشه بین خانم ها و آقایان شکسته و چند نفر تلفات داشته. اولین نگاه، از صحن است... یک نما، جامعه می خوانم «و الی أخیک... » این بار،
    اینجا،
    می خوانم «و فرشته وحی بر برادرت نازل شد.»
  • اتاق 408 مثلاً هتل، با دیوارهای چوبی و صدایی که تا صبح مانع خوابیدن است. و بوی وحشتناک فاضلاب. دستشویی، حتی یک پنجره کوچک به بیرون ندارد، چه برسد به هواکش. با قیمت هر شبی 40$؛ و فلافل ها که شام اولمان است. اشتها ندارم برای خوردن.

1- برای آنانی که شاید خاطراتشان نباشد، «سیدالکریم» از القاب حضرت عبدالعظیم حسنی است.
2- اینجا از جمله جاهایی است که دلم می خواست بگویم سیدم. هر چند حدیت «انا وعلی ابوا هذه الأمة» همه را به خاندان اهل بیت وصل می کند. اما اینجا به تمامه حس می کردم قدم در خانه پدر می گذارم...
3- برای اولین بار، اولین کاری که بعد سفر تمام میکنم، نوشتن خاطرات است... تمام شده و کم کم می گذارم روی همین صفحات مجازی... شکر
4- عراق، سرزمین گنبدهاست، نه مناره ها... اما دلم نیامد این خاطرات را اینجا منتشر نکنم... این 7 برگ، می شود همان فصل «مطالعه آزاد» که در همه کتاب های درسی دیده ایم...
5- همیشه در سفرمایم به سرزمین حجاز، بعد از اینکه خوب زیارت می کردم، دوربین می بردم و هر جا که دلم می خواست از اطراف حرم، عکس می گرفتم. این بار، از راه و پیاده روی عکس دارم، اما از حرم ها، نه... حسرت یک زیارت اساسی به دلم ماند. دوربینم همراهم نبود... دوست داشتم تصاویر را با چشم در حافظه ام ثبت کنم، نه با لنز بر روی حافظه دوربین.
6- می شود این بار خواهش کنم، هرکس گذرش به اینجا افتادو خوانندگان خاموش، در حد سلام، یک نظر بگذارد؟!

نظرات 6 + ارسال نظر

سلام
مطالب وبلاگ رو پراکنده میخوندم. امروز نشستم و همه مطالب الی طریق کربلا رو خوندم. عالی نوشتی. ما رو هم باخودت زیارت بردی. قبول باشه خواهر

علیک سلام عزیزم
قبول حق
ان شاءالله همیشه زیارت.

سلام
بعیده این.جور زیارت نامه ها رو بخونی و یاد سفر خودت نیفتی!
از لحظه ی سوار شدن طیاره و دادن دستمال با انبرک،....الی آخر
حرم حضرت پدر رو ب خوشه های انگورش میشناسم و ب یاد میارم
به نماز زیر ناودان طلا به یاد نماز در حجر اسماعیل!
اجرت با حضرت پدر

علیک سلام مهدیه جانم...
دقیقا.
ان شاءالله روزی هر ساله ات...
ملتمس دعا

آذر 1393/10/07 ساعت 18:00

ممنون عزیزم،از وقتی که گذاشتین.

سلام
خواهش
شرمنده که اطلاعاتم خیلی مفید نبود.
ملتمس دعا

سلام
صلی الله علیک یا حسین مظلوم
تقبل الله
زیارت اربعین نوش جان شما
الی طریق کربلا بسیار اسم بامسمایی است
به نظر من پیاده روی اربعین قسمتی از بهشته
خوشابه سعادت شما و اونهایی که دعوت شدن
بنده حاضرم چند سفری که خدا دعوتم کرد رو بدم فقط یه بار پیاده روی اربعین رو درک کنم
همه دوستانم سوی حرمت آمدند
اما منِ بی سر و پا جا ماندم
متاسفانه امسال کربلا قسمتم نشد
حسین جان...
ﺩلم ﻫﻮﺍﯼِ کوی تو را دارد
ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﺭﺍست ﺑﺎشد
که می گویند"ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ
امیدوارم هر سال اربعین قسمتت بشه
اللهم رزقنی توفیق زیارت الحسین فی یوم الاربعین الهی آمین

علیک سلام
ان شاءالله همیشه به زیارت
ملتمس دعا

آذر 1393/10/07 ساعت 00:47

سلام‌ خانم، خوش بحالتون . زیارت قبول.
ببخشید دو تا سوال داشتم چون شما اخیرا به عتبات مشرف شدین ، اگه امکانش هست راهنماییم کنید :
۱- در حرمها و مسجد کوفه برای زایرینی که امکان سجده رفتن ندارند(بواسطه مشکل زانوهاشون) صندلی هست (یا بتعداد کافی در دسترس هست) یا با خودشون ببرن از اینجا؟

۲- انقدر که گفته میشه گاها کیفیت غذای هتل خوب نیست ،پیشنهاد بردن چند وعده غذای کنسرو شده از اینجا رو تایید میکنید؟

علیک سلام دوستم
ان شاءالله قسمت شما.
درسته که من تازه برگشتم، اما بعید می دانم اطلاعاتم به درد شما بخورد.
1- ما فقط فرصت کردیم که برویم حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و کربلا، حرم حضرت امام حسین (علیه السلام) و حرم حضرت عباس (علیه السلام)، (بنابراین اطلاعی درباره مسجد کوفه که اصلاً ندارم. بار اولم بود.) در کربلا، دقت نکردم که صندلی هست یا نه، اما در حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چندتایی دیدم. تعداد کافی، به نسبت جمعیت سنجیده می شود. بنده در شلوغی رفتم وبه نظرم خیلی تعداد زیاد نبود.
2- ما هیچ غذایی توی هتل، نخوردیم. :| 4 روز ونیم، توی مسیر بودیم و از موکب ها که غذا توزیع می کردند، استفاده می کردیم؛ البته همه غذاها هم باب طبع ما نبود. اما آنقدر غذا، توزیع می شد که غذای خوب وباب طبع پیدا کنیم. (کلا شرایط متفاوت است سفر اربعین با دیگر سفرها) 3 شب دیگر را هم آقایون زحمت کشیدند واز بیرون برایمان فلافل گرفتند. فلافل هایشان، انصافاً خوشمزه است.
می توانم پیشنهاد بدهم که بروید وبلاگ (روح وریحان به آدرس http://taha1390.blogfa.com/) ایشان چندین بار با کاروان مشرف شده اند، اطلاعاتشان قطعاً بیشتر از حقیر است.
ملتمس دعا

سلام
دفعه اولمه که اینجام,نمیدونم از کجا و چه جوری!پست سفرنامه ت رو خوندم ....
حتما برای خوندن بقیه ش میام

علیک سلام عزیزم
محبت دارید
التماس دعا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد