فاطمه جان! آرام تر، میدانم سخت است، سنگین است، اما باید صبر کنی تا این بار را بر زمین بگذاری.
شلوغ است، قدری آرامتر برو...
اصلا چرا آمدهای اینجا؟ کنار بیتالله... میدانم خدای واحد یگانه...
...
آرام؟ باشد... میدانم کسی از ایمانت به او اطلاع ندارد. اینجا شده است مرکز بتپرستی، پر از مجسمههای ریز و درشت؛ اما الان در این ساعت، جای تودر بستر است، در انتظار مولودی که هر لحظه ممکن است قدم در این دنیا بگذارد.
همسرت، ابوطالب، کلیددار کعبه... فقط لازم است اراده کنی تا همه چیز برای ورود مولودت آماده شود. اصلا میدانی همه جا در جستجویت است؟
فاطمه جان! پس چرا هنوز ایستادهای، برو... چشم انتظاراست، بیش از این منتظرش مگذار.
طواف؟ آن هم در این زمان،؟! با این حال... نمیبینی مردم با چشمانی پرسشگر نظارهات میکنند، نگاهها آزارت نمیدهد؟ طعنه و کنایه مردم را نمیشنوی، نبینی شدهای انگشتنمای مردم؟ نمیخواهی خودت را از این مخمصه نجات بدی!
مطمئن باش، یقین کن، هر کجا باشی او یاریگرت است... فاطمه جان، تو را به جان... برگرد.
...
ببین! همین را میخواستی... بلند شو... التماس میکنم... میدانم سخت است، اما تو میتوانی! میشود! تلاش کن... الان است که...
نشنیدی خدا به مریم
(سلام الله علیها) چه گفت، مگر امر به خروج از معبد نکرد، مگر نگفت برو... مگر او برگزیده زنان نبود، مگر فرزندش بجز پیامبر خدا بود، حالا آنجا معبد بود و اینجا...
- یاللعجب! نگاه کن!
-امکان ندارد؟ مگر ... ابوطالب را خبر کنید.
*****
- ابوطالب؟ کجایی...ابوطالب....
- چه شده؟ همسرم را یافتید؟!
زبانش بند آمده بود... خیس عرق ایستاده بود روبروی ابوطالب... .
- خب! بگو...چه شده؟ نکند اتفاقی برای فاطمه...
- راستش...
- راستش چه؟ بگو...
- خودم دیدمش! خودش بود... نه خواب نبودم...
- خب! بگو چه شده؟ حرف بزن...
- همسرت ...
- راست میگوید! ما هم دیدیم.
- آری، من هم همان جا بودم، مطمئن ام.
*****
ابوطالب بشتاب کلیدها را برمیدارد و به سمت کعبه میرود... مطمئن است مرد عرب دروغ نمیگوید... جایی را که نشانمیدهند، روی دیوار کعبه پیدا است. یقین میکند که قبلا چنین نبوده.
- نمیشود! اصلا نمی چرخد...
- دوباره امتحان کن. شاید اشتباه کردی.
- نمیشود، این بار ، مانند این است که اصلا این کلید مال این قفل نیست.
اما...
نشد،
نمیشود،
قرار نیست بشود،
قرار نیست در این سه روز کلیدی در این قفل بچرخد، قرار نیست احدی خلوت فاطمه را با معبودش برهم زند، قرار نیست... .
و بعد از سه روز! دوباره همان اتفاق، همه میبینند...دیوار از همان جا گشوده میگردد و این بار فاطمه دختر اسد و همسر ابوطالب، سرشار از رحمت خدا...
نه! تنها نیست... با فرزندش علی
(علیه السلام)نمیدانم این افتخار منتسب به علی
(علیه السلام) است یا کعبه... کعبه مفتخر به مادری علیست ، یا علیست
(علیه السلام) مدیون این رحمت الهی.