⠀

⠀

جنایت

و باز هم

انا لله و انا الیه راجعون...

دست های شیطانی آل سعود، باز هم جنایت دیگری را این بار در حریم امن الهی رقم زد... بعد از 18 سال از کشتار وحشیانه و بی رحمانه حجاج ایرانی در موسم حج 1366 که حج خونین نام گرفت، امسال با یک برنامه ریزی حساب شده، دست به جنایتی زد که لکه ننگ آن هیچگاه از دامان آل سعود پاک نخواهد شد...

  • سقوط جرثقیلی که پایه های آن بر خلاف اصول ایمنی کار با بتون آرمه، بر زمین محکم نشده...
  • سقوط بر خلاف جهت بادی که بر فراز مکه وزیدن گرفته بود. (حتی برای اینکه در سقوط باد و طوفان را عامل اصلی بدانند، سرعت آن را به 95 کیلومتر هم رسانده اند.)
  • سقوط بر متراکم ترین فضای صحن مسجدالحرام، پشت مقام ابراهیم...
  • در یکی از شلوغ ترین ساعات، 5 عصر...
  • دقیقا در روز 11 سپتامب و حتی همان ساعت به وقت نیویورک... (با 8 ساعت اختلاف)، روز انفجار برج های دوقلوی تجارت جهانی که آخر هم گناهش را گردن مسلمین انداختند.
  • جرثقیلی که سقوط کرده، متعلق به شرکت پیمانکاری پسرپادشاه سعودی است.
  • تأخیر سه ساعته در رسیدن نیروهای امدادی (به گفته شاهدان عینی، همین باعث شهادت چندین نفر شد که به علت خونریزی زیاد، جان باختند.)

و همه این قطعات نشان می دهد که سقوط جرثقیل نه از روی سهو و خطا، بلکه طی یک برنامه ریزی اصولی وحساب شده صورت گرفته...

و تسلیت می گویم شهادت 8 عزیز هموطنم را که در حریم امن الهی، در جوار رحمت حق آرام گرفتند... و دعا برای زنده یافتن سه مفقود دیگر و شفای عاجل برای مجروحین این حادثه...

و دعا می کنم صبر برای بازماندگانی که داغ دار و عزادار به پیشواز پیکر حاجی شان می آیند...

حجکم مقبول.


ماهیت حج و سفر حج، پر از شادی است وشعف، کلی ذوق برای پیشواز حاجی و حالا 8 خانواده، باید منتظر باشند که به جای حاجیانشان، پیکرهای بی جانشان را تحویل بگیرند.

خوشا به حال آنان که در ماه حرام و در حریم امن الهی، دعوت حق را لبیک گفتند...

بعدا نوشت: سه مفقود دیگر به جمع شهدا اضافه شدند...
شهریور برایمان شده ماه پر مصیبت و عزا، از 17 شهریور 1357، 8 شهریور 1360 و تا امسال...
چقدر خوب که حجة الاسلام قاضی عسگر، قبل از رسیدن پیکر شهدا، از حضرت آقا درخواست کردند که اجازه دهند پیکر این عزیزان در گلزارشهدا به خاک سپرده شود.

گزارشی کامل تر از سقوط جرثقیل...

انا لله و انا الیه راجعون...

همسفر عزیز مکه مان، امروز در جوار رحمت خدا آرام گرفتند... روز دحو الاأرض... الان دقیقا 6 سال می شود که به واسطه آسمانی ترین سفر می شناختیمشان. در این 6 سال با هم ارتباط داشتیم. خانه شان رفتیم، خانه مان آمدند.

اسماء و مادرش، هم اتاقی مان بودند. حدود یکی ماه با هم زندگی کردیم. خندیدیم، گریه کردیم، از هم ناراحت شدیم، همه اش گذشت. حلال کردیم وتمام شد... تمام شد و ادامه داشت در روضه ها، جشن ها... هر بار حاج خانم بنده رو می دید، کلی تحویل می گرفت و احوالپرسی می کرد.

و دیروز که برای تشییع، پا گذاشتم به خانه شان، برایم خیلی سخت بود، خیلی زیاااااااااااااااااااااااااااااد.

باورم نمی شد که بعد از گذشت سه ماه از آخرین ملاقات، با چنین خبرناگواری روبرو بشوم. مولودی نیمه شعبان در خانه یکی از آشنایان، آخرین دیدارمان بود.

و دیروز در خانه ابدی شان آرام گرفتند.

دعا کنید برای عزیزی که رفت و خانواده داغداری که حالا نمی دانند بدون مادر چه کنند.


فقط 20 روز... آنقدر که اسماء حتی فرصت نکرد زنگ بزند که مادر بیمارستان است، دعایش کنید...
هر کس که به دنیا می آید، انگار تولد اولین آدم است و هرکس از دنیا می رود، انگار اولین نفر است که رفته. مرگ چقدر نزدیک است... کل نفس ذائقة الموت.
کاش باور کنیم مرگ همسایه دیوار به دیوار همه ماست.
اگر گذرتان به اینجا رسید، فاتحه ای برای روح پاک این مادر بفرستید.