⠀

⠀

مهمان حضرت ارباب ان شاءالله

داستانش مفصل است...

ترجمه دارد: از اربعین امسال تا اربعین سال دیگر،اگر ان شاءالله قرار باشد به عتبات مشرف شوم، اگر این تکه مقوا را ببرم ستاد اربعین،ان شاءالله یک فیش غذای حرم حضرت ارباب می دهند دستم تا یک روز مهمان حضرت ارباب باشم.
سوگواره ای بود، شرکت کردم، منتخب شدم، اما مقام نیاوردم. بین منتخبین بخش نمایشگاهی که مقام نداشتند، قرعه کشیدند و فقط به 5 نفر دیگر هم فیش حرم حسینی را دادند.

11

یازده، شاید اگر بشمارید، فقط یکی از ده تا انگشت بیشتر است...

یازده ثانیه، به چشم برهم زدنی می گذرد.

یازده دقیقه، حد تأخیر کلاسی است تا غیبت نخوریم.

یازده ساعت... می شود تقریبا نیمی از شبانه روز. می شود خیلی کارها را کرد. اگر خسته باشیم، حتی این یازده ساعت را فقط می خوابیم.

یازده روز... کمتر از دوهفته. تا قبل از بسته شدن درهای عمره، عمر سفرهای عمره بود.

یازده ماه، یعنی آخر سال، وقت حساب و کتاب و رسیدگی و دخل و خرج... تا سال بعد

یازده سال... کمی بیشتر از یک دهه. بزرگ شدن، فهمیدن، بالغ شدن...

اما

برای بعضی این 11 ها، خیلی کند می گذرد.

11 ثانیه، 11 سال می گذرد

11 دقیقه، 11 قرن

11 ساعت، 11 عمر

11 روز، 11 هزاره...

11 ماه،  دیگر در شمارش نمی گنجد و

11 سال...

...

حالا می خواهم درباره یازده سال حرف بزنم، از جنس دوم... نه فقط یک دهه...

11 سال از سقوط هواپیمای  C130 ارتش در شهرک توحید می گذرد.

هواپیمایی که اصحاب رسانه را می برد تا از مانور ارتش عکس و فیلم و خبر تهیه کنند.

هواپیما سقوط کرد، سوخت...

و فقط پیکرهای سوخته به خانواده ها رسید.

و قطعه 50 بهشت زهرا، ارامگاه شهدایی شد که می رفتند خبر تهیه کنند، اما خودشان خبرساز شدند.

روحشان شاد...

*****

الان یازده سال است که سوگند برادران، بی پدر شده، چه کسی می تواند  دردهای او را بفهمد، درک کند، بشمارد...

چه کسی تنهایی همسر شهد را می فهمد که سه سال بعد رفتن همسر، کوثر کوچولویش، در اثر یک اتفاق، بی احتیاطی وشاید هم دلتنگی دختر برای پدر، به پدرش ملحق شد.

و من

به قاعده 11 سال،

فقط

یاد گرفته ام

هر سال همین روز، یک پست بنویسم.

ربنا تقبل منا هذا القلیل

به یاد شهدای رسانه و شهید حاج علیرضا برادران، عکاس خبرگزاری فارس...

سوگند برادران، تنها یادگار شهید در کنار مزار پدرـ  1393