⠀

⠀

مناره مظلومیت

امشب شب شهادت آقایمان امام باقر (علیه السلام) است... امامی که وصیت کرد تا ده سال در منا برایشان مجلس عزا برپا کنند...
امشب شاید شیعیان مدینه جرأت کنند بروند پشت بقیع... و برای امام غریبمان عزاداری کنند.
صلی الله علیک یا باقرالعلوم...



ترجیح می دهم همه چیز را قاطی نکنم. امروز نبودم. امشب که اخبار را که رصد کردم خوشحال شدم.

کاروان پارالمپیک ما، با عنوان «کاروان فرهنگی ورزشی منا» به مقصد ریو پرواز کرد. به یاد شهدای مظلوم منا...
و چقدر خوشحال شدم که بامداد امروز در مراسم افتتاحیه، پرچمدار کشورمان سرکار خانم عشرت کردستانی، از اعضای تیم والیبال نشسته بانوان، که قبل از اعزام، از خانواده یکی از شهدای مدافع حرم، پرچم کشورمان را تحویل گرفت، نشان داد که الحق بهترین انتخاب برای این کار بود.
او امروز با لباس و چادر سفید، مظلومیت شهدای منا را در کشور غربت و بزرگترین رویداد ورزشی جهان، فریاد زد.
وقتی که  دوربین های همه خبرگزاری های جهان، مشغول رصد و مخابره افتتاحیه بودند، او با این حرکت نمادین نشان داد که خوب بلد است از ابزار تبلیغات بهره برد.
وقتی با چادر سفید که تنها تصویری که تداعی می کند، لباس احرام است، در افتتاحیه پارالمپیک حاضر شد...
خواهر عزیزم
شاید وقتی پایت را چهارده سال پیش، در شلمچه جا گذاشتی، فکر این روز را هم نمی کردی که خدا چنین مسئولیتی برایت در نظر گرفته که نماد مظلومیت شهدای منا باشی...
خدا قوت و دست مریزاد...
امیدوارم خوشرنگ ترین مدال را برای کشورمان به ارمغان بیاورید.


    

سکانس آخر

و تمام...

تمام زندگی توی همین دنیا، ختم می شود به همین سنگ. همه زندگی...

کاش ما هم آنقدر خوووووووووووووووب زندگی کنیم که اگر عمرمان کفاف نداد ظهور حضرت را ببینیم، حداقل خدا ذخیره مان کند تا «من خیر انصاره واعوانه» بشویم...

مزار استاد گرانقدر، در جوار امامزاده حضرت علی بن جعفر (علیه السلام)، گلزار شهدای قم



از شهید میرانصاری، همین قدر هم برنگشت... فقط ماند سنگ یادبود در جوار امامزاده صالح تهران، کنار سنگ یادبود شهید داریوش رضایی نژاد و در جوار شهدای گمنام

   

پ.ن1: همیشه می گویم خوش بحال شهدا... خدا یک تقلب بزرگ بهشان می رساند. یکبار در بهترین حالت برزخ را تجربه می کنند. دوباره برمی گردند وباز می گردند... چون قرار است همه بمیرند وشهادت با مردن از زمین تا آسمان متفاوت است... «کل نفس ذائقة الموت»
  
پ.ن2: وقتی عکس ها را گذاشتم کنار هم فهمیدم. مهمان استاد بود در یک روز آفتابی، گرم وداغ و رسیدم به سنگ یادبود حاج عمار میرانصاری در یک روز بارانی...