⠀

⠀

استاد قرآن

سن و سال نداشت،

۲۹ سال

اما
عرض عمرش زیاااااااااااااااااااااااااااد بود.
چند رتبه کشوری قرآن
رتبه اول مسابقات بین المللی قرآن کریم...

استاد بود با کلی شاگرد نوآموز،
در شهر کویری یزد،
شهری که مردمش از جنس کویرند، گرم...

.
.
.
حالا همه شان یتیم شدند... هم دو دختر خردسالش و هم پسربچه هایی که امید بسته بودند به استادی بین المللی که شهرش را رها نکرده بود... مانده بود تا کمی فقر فرهنگی شهر را جبران کند.

حتی یک ریال هم نگرفت بابت قرآن آموزی...

استاد
شهادت مبارک
که الحق بهترین راه رسیدن به معبود را انتخاب کردی، در جامه احرام...

از همانجا دعا کن برای همه...

برای همه آن هایی که امیدشان بودی
برای دل دخترانت...
که
یتیم شدند
بی پناه

جنت عدن، گوارای وجود...

مناره خونین

شاید برای همیشه...

اینجا را یک زمانی باز کردم برای اینکه از شعفم بنویسم...
از حسرت زیارت
از اینکه شاید نوشته هایم، کسی را ترغیب کند تا راهی شود، دلش بتپد.

مرحمی شود برای دل های جامانده در آستان دوست...

اما

شاید دیگر هیچ وقت از ذوق زیارت ننویسم،
این روزها چشم انتظار یک خبر خوبم... شاید مفقودین، بعضی هایشان...  یک نفر هم زنده باشد، خوشحالم می کند. حتی وقتی که امروز اعلام کردند همه مفقودین، جزو جانباختگانند.

اولین بار است بعد از یک تلاش سخت، یک قالب را تغییر دادم وخوشحال نیستم. خوشحال نیستم چون باید عید قربان عوض می کردم، اما فرصت نشد...

خدایا

رحم کن، صبر بده به تمام خانواده های حجاجی که این بار بدون گل و شیرینی و با چشمانی اشک بار منتظرند پیکر پاک و مطهر حاجی شان را تا بهشت تشییع کنند.

شک ندارم جای همه شان خوب است.

پاک شده در عرفات و در آغوش خدا، در لباس احرام وبدون وابستگی به تعلقات حتی یک لباس، خدا لبیک شان را جواب داد و پر کشیدند تا «عند ملیک مقتدر»...


سوگنامه را الان نمی نویسند، وقتی می نویسند که پیکرهای مطهرشان را تشییع کردیم. تا پیکرهای پاکشان نیاید، هنوز کورسوی امیدی در دلهایمان هست...

«شاید بازگردند...»

همیشه برای استفاده از لفظ «شهید» تأمل می کنم... شاید خیلی از عزیزانی را شهید بنامند، که به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند... اما هر چه بیشتر از فاجعه می خوانم، یقین می کنم، حادثه منا عمدی بوده و حجاج بیت الله الحرام به دست آل سعود قتل عام شدند