⠀

⠀

حج

این یادداشت، بدون هیچ ویرایشی روی وب قرار می گیرد، حرف دل است، ببخشید اگر سر وته ندارد... 


زنگ...
sms...
ایمیل... 

و هر گونه وسیله ارتباطی دیگر، این روزها دست و دلم را می لرزاند؛ اینکه یک نفر، یک دوست، یک آشنا زنگ بزند و بپرسد حج را چه کنم؟
کتاب بخواهد، راهنمایی بخواهد، توصیه بخواهد، یا هر چیز دیگر، فقط سعی می کنم جلوی بلورهای اشکم را بگیرم؛ خدایا عرفات امسال کجایم؟
فکر هم نمی کند با دل این بنده حقیر خدا چه می کند؟ گمان نمی کند دلم را با خودش تا.... می برد...
نمی شود نه گفت؛ نمی شود رویشان را زمین انداخت، نمی شود گفت دلم پر پر می زند و ترجیح می دهم هیچ نگویم؛ نمی شود... 

 

وای! خدایا بیشتر از این می توانستی شکنجه ام کنی؟! سوختم، خاکستر شدم، شاید باد خاکسترم را برد تا عرفات... 
عرفات
عرفات
عرفات
عرفات
عرفات... 

خدایا! دعاهای شب های قدرمان، منتهی نشد به حاجی شدنمان... 

اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام...
خدا هنوز از رحمتت ناامید نشدم... انه لا ییئس من روح الله الا القوم الکافرین

و اجبر مصیبتنا

وداع رمضان

أللّهُمَّ‏ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ ‏مُحَمَّد وَ اجــبُـر مُصِـــیبَتَنَا بِشَــهرِنَا وَ
بَارِ‌ک لَـنَا ‌فِی‏یَومِ عِیـدِنَا وَ فِطـرِنَا (صحیفه سجادیه)