⠀

⠀

مدینه

دلم مدینه می خواهد،

اینکه بایستم روبروی قبة الخضراء، به پهنای صورت اشک بریزم و بگویم : آجرک الله یا رسول الله فی مصیبة ابنک حسین...

و همانجا سلام دهم به حضرت مادر السلام علیک یا أماه، یا بضعة الرسول... آجرک الله فی مصیبة ابنک ثارالله

روبروی بقیع...

السلام علیک یا جداه، یا حسن بن علی، آجرک الله یابن رسول الله فی مصیبة أخیک حسین

رو کنم به مزار جامانده قافله کربلا... پیام آور عاشورا، السلام علیک یا علی بن الحسین آجرک الله فی مصیبة أبیک أبی عبدالله

و در جوارشان، امام بزرگواری که در خردسالی شان عزادار شدند، عزادار پدربزرگ نازنینشان، عموی رشیدشان، همبازی هایشان، عبدالله، قاسم، رقیه حتی علی اصغر...

آجرک الله فی مصیبة جدک الحسین...


کاش روزی برسد خودمان سیاه پوش کنیم حرم جدم را...
این روزها،
کربلا، نه
اما مدینه

عجیب بوی غربت می دهد...

مناره شهادت

و
ده سال گذشت

و باز هم یک شهید دیگر، خدا سر راهم قرار داد...

ده سال پیش، شهید حاج علیرضا برادران نجار و امسال شهید حاج ناصر قربان نیا...

شهید اول، همسفر عمره بودیم و ۸ ماه بعد در سقوط هواپیما در سال ۸۴، در جوار رحمت حق آرام گرفتند. و شهید دوم، استادم بودند و در سرزمین منا در سال ۹۴ به دیارباقی شتافتند...

با شهید اول، آشنایی مان در سرزمین مناره ها بود و استادم، عروجش...

سرّ اش نمی فهمم، ارتباط میان

حجاز
شهادت

و حقیر...

برای همه ، شهادت ارتباطش با کربلاست و حضرت ارباب... و برای حقیر، با سرزمین مناره ها، حریم امن الهی...

خدایا
کاش
مرگم را شهادت قرار دهی در همان حریم امن الهی... جایی که برای اولین بار فهمیدم آغوش خدا چقدر امن است...

«اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک»