بسم الله
قبل سفر:سال 93، اولین اربعینم را تجربه کردم. ده روز نشده، سفرنامهام را نوشتم، مو به مو، جزء به جزء، قدم به قدم. تمام شد، خالی شدم. این همه آن چیزی بود که در نوشتن آموخته بودم. به گمانم هر آنچه در نوشتن میدانستم به کار بردم؛ مطمئنم دیگر چیزی باقی نماند.
و یقین دارم که عاشورا دریای عشق، عرفان، ادب و شعر است، و هرکسی به قدر وسعش، از آن ارتزاقی دارد. اما یک نفر مگر یک راه را چند بار میتواند حکایت کند؛ چقدر میشود از عاشقانههای 1452 ستون گفت، بماند که جنس عاشقانههای اربعین چشیدنی است تا گفتنی.
94، اربعین دیگر قسمتم شد. از سفر بازگشتم، پر شده بودم از حس ناب اربعین. فکر کردم می توان سفرنامهای دیگر نوشت، کاملتر، بهتر، سلیستر، روانتر. یکسال بزرگشدهام و قدر یکسال بیشتر فهمیدهام. باز دست به قلم شدم و نوشتم. مو به مو، جزء به جزء، قدم به قدم.
امسال زمانی که اربعین سوم را پشت سر گذاشتم و دوستانی در فضای مجازی مشتاقانه منتظر نوشتههایم بودند، (با احترام به سلیقه و محبتشان، آب ندیدهاند، وگرنه خود میدانم نوشتههایم در ادب و ادبیات، چیزی برای گفتن ندارند.) پیش خودگمان کردم دیگر مطلبی برای نوشتن نمانده، نمیخواستم به تکرار بیفتم، مکرر شود، واگویهکنم. اما چند روز بعد با خواندن عاشقانههای اربعین، دلم هوایی شد که باز دست به قلم برم و عاشقانهها را از منظر دیگر روایت کنم و نتیجه سفرنامهای شد که پیش روست و اکنون باز خالی شدم از همه آنچه میدانستم. هر چند بخشی از سفرنامهها هماره ناگفته میماند. بجهت اختصار، عدم تکرار، ادب، حفظ آبرو و...
اسفار اربعینی امسالم را، با شرمساری و افتخار، تقدیم میکنم به ساحت مقدس قطب عالم امکان، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و خجلتزده، زیرلب نجوا میکنم: «یَآ أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَـاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَــدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»
اکنون باور دارم هر چه بنویسم ونوشته شود، باز تکرار مکرر نیست، هر بار عاشقانههایی است از نوع ناب، جنس حسینی و جنس الأجناس الهی.
اشاره:عرفا معتقدند که سالک با به کار بستن روش عارفانه چهار سفر انجام مى دهد.
1- سفر من الخلق الى الحق در این مرحله کوشش سالک این است که از طبیعت عبور کند و پاره اى عوالم ماوراء طبیعى را نیز پشت سر بگذارد تا به ذات حق واصل شود و میان او و حق حجابى نباشد.
2- سفر بالحق فى الحق. این مرحله دوم است، پس از آنکه سالک ذات حق را از نزدیک شناخت به کمک خود او به سیر در شئون و کمالات و اسماء و صفات او مى پردازد.
3- سیر من الحق الى الخلق بالحق. در این سیر، سالک به خلق و میان مردم بازگشت مى کند، اما بازگشتن به معنى جدا شدن و دور شدن از ذات حق نیست، ذات حق را با همه چیز و در همه چیز مى بیند.
4- سیر فى الخلق بالحق. در این سیر سالک به ارشاد و هدایت مردم، به دستگیرى مردم و رساندن آنها به حق مى پردازد.
صدر المتالهین، فیلسوف بزرگ اسلامی از جمله کارهائى که کرد، این بود که به مباحث فلسفى که از نوع سلوک فکرى و عقلى است، نظام و ترتیبى داد شبیه آنچه عرفا در سلوک قلبى و روحى بیان کرده اند. در کتابش با عنوان «الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الاربعة (حکمتو اندیشه متعالی در سفرهای چهارگانه عقلی)» ، مسائل فلسفه را به اعتبار اینکه فکر نوعى سلوک است ولى ذهنى، به چهار دسته تقسیم کرد. نویسنده این سفرنامه، بعد از سالها، سفر عشق را در چهار باب روایت میکند. چهار سفر برای رسیدن به عشق و نام این روایت را از نام کتاب ملاصدرا الهام گرفته است.
***
بنویس دیگر
میخواهی ما را تشنه تر کنی؟؟یا میخواهی دق بدهی همچون منی را که تا حالا نرفته ام؟؟!!
سلام...
نوشتم دیگه، این مقدمه سفرنامه ام هست. ان شاءالله قسمتتون بشه.
هر دوشنبه، ساعت 9 صبح، این وبلاگ آپ می شود... تا 7 دوشنبه.
راستی
جواب نظرم رو تو پست قبل خوندی؟! چرا پیامکام بهت نمی رسه؟