بسم الله
این روزها سر نوشتن هر کلمهای فکر میکنم خدا از من راضی است که اینها را مینویسم یا نه؟ امسال دوباره دلم هوای حج کرده است، اما هنوز خاطرات حج 88 را ننوشتهام. نوشتن خاطرات وسفرنامه، زمان دارد، ده روز بعد از سفر، دست به هیچ کاری نزن و فقط بنویس و تمام.
این رمز سفرنامهنویسی است. اینکه بعدا،
وقتی دیگر، حالا یادداشتهایم هست، دردی را دوا نمیکند و میشوید درست لنگه خودم که 12 سال بعد سفر حج و 16 سال بعد از عمره، هنوز خاطرات آن دوران را تمام نکردهام. سالش هم که بگذرد، سال یه سال دریغ از پارسال.*
خوب است که حداقل این تجربه را بکار بستم و 4 سفر اربعین را قلمی کردم. 4 سفرنامهای که شاید خواندنش حالم را خوب کند و مرا تا کربلا ببرد، اما از نوشتههایم، حرص میخورم که این چه خزعبلاتی بوده که نوشتهام و فکر کردهام کوه کندهام و همیشه دلخور بودم که چرا جایزه نفر اول را به من ندادند.
امسال عهد کردهام که یا تا قبل از اول ذیالحجه، دفتر خاطرات حج 88 را میبندم و یا همه یادداشتها و یادگاریهایم را دور میریزم و تمام.
چند سال پیش هم قصد کردهبودم، اما زیر و رو شدن بلاگ اسکای، دلم را زد.
همه قالبهایش پیش فرض شد و کدهای HTML را کلا از دسترس کاربران خارج کرد.
هدر، فقط در حد استاندارد تعیین شده، قابل تغییر است و میشود تیتر و لینکها را میان ده ، دوازده رنگ انتخاب کرد. همه قالبها شکل هم شد...
و ناگوارتر از همه، هدرم بود که دیگر در اینجا، کارایی نداشت. کلی برایش زحمت کشیده بودم، کلی ایده وطرح پشتش بود... ، پرید و بدجور توی ذوقم خورد.
حوصله انتقال 225 پست قبل را نداشتم. دلم نمیآمد اینجا را تخته کنم، چه اینکه هنوز در چندجا لینکش فعالش بود و برخی دوستان قدیمی مجازی، مرا در همینجا دیدهاند و میشناسند. خلاصه اینکه دیشب تصمیم گرفتم دستی به سر و روی این خانه خاک گرفته بکشم و با مرارت بسیار و تلاش فراوان، هدر و لوگو، طراحی کردم و بعد از 20 اتود، به طرحی رسیدم که ناخودآگاه با دیدنش، لبخند روی لبانم نقش بست.
انشاءالله، فعلاً بنا بر اتمام خاطرات حج است. بعید میدانم بیشتر از یک ماه یا حداکثر 40 روز طول بکشد، کل سفر ما، به عللی، یک ماه مه نشد!
فرصتی دست دهد، بقیه پستها ویرایش شده و مطالب دیگری اضافه میگردد.
پ.ن: اگر کسی هنوز از این حوالی عبور میکند، ممنون میشوم اعلام حضور نماید... به خوانندههای سابق، خبری نمیدهم. چه اینکه ممکن است نقض عهد کنم.
حضورتان مستدام