بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه 1388/9/2؛ 6 ذی الحجه 1430
ساعت 12:52 به وقت محلی و 13:20 به وقت تهران
اینجا حج است. در سفر عمره، هر وقت قصد زیارت میکردم، از هتل بیرون میرفتم و همیشه اتوبوس بود. هر ۵ دقیقه یکبار، راه میافتاد و بعد از چند توقف در جلوی هتلهای دیگر مسیر، ما را به خانه دوست میرساند. اینجا برای رسیدن به حرم، دوخط اتوبوس است و کلی پیادهروی.
در این ایام خلوتی معنا ندارد، همیشه و همهجا شلوغ است. حالا گاهی ازدحام و تراکم، کم میشود و خودروهای سواری میتوانند حرکت کنند. اما گاهی حجم جمعیت، اجازه تردد چهارچرخهها را نمیدهد و خیلی دورتر از حرم باید پیاده شویم. در اتاق، فقط من و مادرِ اسماء ماندهایم؛ مادر اسماء وقتی میبیند جانمازم را پهن کرده که نماز بخوانم، میگوید:
«چرا نماز جماعت نرفتی؟ تو نمازخونه طبقه همکف جماعته.»
دست میبرم توی کیف دستی، مناسکم را در میآورم. دیگر مثل جانماز، شدهاست جزو ضروریات داخل کیف. قبل از سفر که نرسیدم کامل بخوانمش. حالا هر وقت فرصت پیدا کنم، میخوانم و سعی میکنم به حافظه بسپارم.
مناسک را باز میکنم و میگویم« ببینید حاجخانم، اینجا مسئله 1315 نوشته شده در «مکّه» و «مدینه» در مسافرخانه و هتل نباید نماز را به جماعت بخوانند و می توانند در جماعت سایر مسلمین در مساجد شرکت کنند و نماز را به جماعت بخوانند.»
این عدم جواز، یعنی انجام ندهیم. شهر را بلدنیستم که بدانم در اطرافمان، مسجدی هست یا نه. برای همین ترجیح میدم تا آخر سفر، اگر مسجد نرم، در نمازِ جماعتِ هتل هم شرکت نکنم. من مقلدم، نه مجتهد.»1
فکر ضبط خاطراتم هم به ذهنم میرسد، اما mp3ام، گیر کردهاست. ماندهام با دفتر و وقتی که برای نوشتن نیست. سه روز است مکهایم و فقط دوبار تا بیتالله رفتهام.
امروز هم که هنوز سرِ جایم هستم. البته تقصیر خودم هم است که نماز استغاثه نخواندم. یادش بخیر معلمعزیزاخلاقِ دبیرستان، خانم دکتر همیز ـ که اینروزها بیشتر شناختهشدهاند و به عنوان کارشناس مذهبی در تلویزیون، حاضرند. ـ این توصیه را قبل از سفر عمرهام کردند: «در طول سفر، هر روز صبح بعد نماز صبح، دو رکعت نماز استغاثه به امام عصر بخوانید و آخرش بگویید: «آقاجان! می شود امروز شما راهنماییام کنید، شما جلو بروید و پشت شما اعمال را انجام دهم؟!» و شاید کسی باور نکند که به عینه چقدر در برکتروزم و انجام امور، مؤثر بودهاست.
سر میز صبحانه، دیدارها تازه میشود. اتاق 104، پنجخانم هستند همسن و سال مادر. یکیشان بعد اعمال توی بساطش دنبال چادر مشکی و روسری میگشته و نبودهاست. یادش میافتد در جحفه که لباس دنیا از تن درآورده و لباس سپید احرام پوشید، لباسِ دنیا را همانجا جا گذاشتهاست؛ همسرش از تهران زنگ زده بود: به! شنیدم مانتویی شدی؟!
*
صبح تا 9خواب بودم. بعد صبحانه، سراغ شستن لباسها رفتم. زیاد بود و برای بالابردن و انداختن روی پشتبام، مجبور شدم دو بار بروم و برگردم. سری دوم، دمِ آسانسور ایستاده بودم. در باز شد، یکی از سه معاون کاروان، داخل اتاقک بود.2 من و یک سینی رخت! بیخیال! داخل شدم. بندهخدا تنها چیزی که پرسید درباره کارتِ درِ اتاق بود که دو روز اول کار نمیکرد و دیشب هم گیرکردهبود.
اندر مزایای رسیدن به پشت بام، کشف اتاق عوامل و البته پزشک کاروانمان را هم باید اضافه کنم.3
قبلِظهر، برای تمیزکردن اتاق آمدند. اول مادر جواب داد خیلی کثیف نیست. اما اسماء، نظافتچی را صداکرده تا زمین را تیبکشد، ملحفه و روبالشی تمیز هم بیاورد.
به تهران زنگ میزنم. خواهرم میپرسد: «دیشب با خانم رضایی حرف زدین؟»
- آره! چطور
- طرفای 8 شب زنگ زد. از شدت گریه، نمیتونس خیلی راحت حرف بزنه. بندهخدا فقط تشکر کرد که مامان از مکه زنگ زده و یادش بوده. کلیم ناراحت از اینکه تلفن قطع شده. بعدم هر کاری کرده نتوانسته دوبارهزنگبزند.»
این همسایهمان خیلی مذهبی نیست، اما برخوردش، برایم جالب شد.
پ.ن:
1. مناسک جدید رهبری، بخش استفتائات، مسائل متفرقه: «س137. در برخى از استفتائات آمده است که شما اقامهى نماز جماعت در هتلهاى مکّه مکرّمه را جایز نمىدانید، آیا اقامهى نماز جماعت در منازل و خانههاى محل اقامت کاروانهاى حجّ جایز است؟ لازم به ذکر است که این منازل تنها به کاروانها اختصاص دارد و برپایى نماز جاعت، بهانهاى براى حجّاج در ترک نماز در مسجدالحرام نخواهد بود.
ج: اقامه نماز جماعت در منازل و خانه ها را نیز، در صورتى که مایهى جلب نظر دیگران، و موجب عیبگیرى بر حجّاج از جهت عدم مشارکت با مسلمانان در نماز جماعت در مسجد گردد، جایز نمىدانیم.»
2. در این سفرنامه، فقط از یک نفر نام بردهشده و دو نفر دیگر را با عنوان معاون کاروان ذکر کردهام.
3. الحمدلله، مکه سر و کارمان به پزشک نیفتاد، اما مدینه...