بسمالله الرحمن الرحیم
آخرین قدم هر سفری، نوشتن است. نوشتن از تجربههای آن. هر سفری به تعداد آدمهایی که میروند، تجربه منحصر به فرد دارد. خصوصاً اگر زیارت باشد. حتی تجربههای دو همسفر، زاویه دیدشان، نگاهشان به اتفاقات با هم متفاوت است. از همان سال 1388 قصد نوشتن داشتم و این وبلاگ را تأسیس کردم تا نوشتهها وخاطراتم را سر و سامان دهم. زود و دیر میشد. اتفاقاتی پیش میآمد و همینجور نوشتن این یادداشتها به تأخیر میافتاد.
چند بار عزمم را جزم کردم، اما ناتمام ماند. ناگفته نماند در دورهای خواننده بزرگواری در هر پست، با نام گُل در وبلاگم نظر میگذاشت و هر بار نظرش، نقطه امیدی بود برای ادامهدادن.
وقتی بعد از سالها دعا، سال 1393 کربلایی شدم، «تحلیلِ چرایی ننوشتن خاطرات حج» کمکم کرد و الحمدلله تجربههای چهارسفر اربعین، به رشته تحریر در آمد که سه تای آن در همین وبلاگ منتشر شد (ستون سمت راست، سفرنامههای غیرحجازی) و چهارمین سفرنامه، به زیور طبع آراسته گردید و روایت هفدهم
این کتاب شد. با مرور زمان، خاطرات حج کمرنگ شد و اشتیاقنوشتن، کمفروغتر...
سرانجام دوست عزیزی با پیگیری فراوان و هر روزه، مجبورم کرد در دوماه خطخطیها را در اوج کار و درس و زندگی تمام کنم. سپاسگرازم رفیق نازنینم خانم طاهره راهی بزرگوار که اگر نبود پیگیریهایت، سفرنامه حجم سرانجام نمییافت.
سپاسگزار و منتدار خانواده عزیزم، خصوصاً پدر بزرگوار و مادر مهربانم هستم که همیشه لطفشان شامل حالم شده و انشاءالله سایهشان بر سرم مستدام باشد.
در پایان سر بر آستان دوست میگذارم و شکر میکنم که مرا میان حجّاجش پذیرفت و بالاخره بعد 13 سال قمری، توفیق داد تا سفرم را تمام کنم.
دعایم کنید منیّتی در نوشتههایم نباشد و آقایمان آن را بپذیرند:
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ
اى عزیز به ما و خانواده ما آسیب رسیده است و سرمایهاى ناچیز آوردهایم. بنابراین پیمانهما را تمام بده و بر ما تصدق کن که خدا صدقهدهندگان را پاداش مىدهد.
والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته