یک ساعت درد ودل با رسول مهربانی ها...
درست همین جا.
این عکس یادگار ماند از میزبانی بهترین میزبان (البته آن درد دل یکساعته، سحر بود و این عکس مال غروب است)
رسیدیم مکه، ساعت حدود 12، 1 بامداد بود. حاج آقا گفتند استراحتی کنید وبرویم اعمال را انجام دهیم.
وقتی که شروع شد، حس کردم بهترین هدیه تولدم را از خدا گرفتم.
اینکه اولین عمره عمرم را دقیقا روز تولدم انجام دادم. آنقدر ذوق داشتم که نگو...
اولین طواف،
اولین نماز پشت مقام،
اولین سعی،
اولین تقصیر...
همه اش را روز تولدم انجام دادم. انگار خدا خیلی چیزها می خواست بهم بفهماند که فکر کنم هیچ کدامش را نفهمیدم...
دوباره متولد شدم...