⠀

⠀

ادامه مناره ششم ـ2

بسم الله الرحمن الرحیم

بیرون مسجد دور روحانی کاروان، حلقه می‌زنیم. نکات را یکی یکی می‌گوید. از محرمات احرام،  اعمال،  بعد هم لباس حاضرین را نگاه می‎کند و به یکی از خانم‌ها تذکر می‌دهد که لباسش نازک است و همسفردیگری چادرِ نمازِ سفیدش را به او امانت می‌دهد. ذکر مصیبت حضرت ارباب، دل‌هایمان را مهیا می‌کند برای لبیک...رو به قبله می‌‎ایستیم و حاج‌آقا می‌گوید و ما تکرار می‌کنیم:
مُحرم می‌شوم
به احرامِ
عمره تمتع،
قربة الی الله...
لَبَّیکَ
الّلهُمَّ لَبَّیکَ،
لَبَّیکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیکَ،
إنَّ الْحَمدَ وَ النِّعمَةَ لَکَ وَ الْمُلکَ، لاشَریکَ لَکَ لَبَّیکَ. 1

حالا مُحرِمیم؛ به دور از جدل و غیبت و گناه... کاش مَحرَم هم بشویم. همه کفن‎پوش، نیم‌ساعتِ بعد، سوار مرکبمان می‌شویم و  به سمت مکه حرکت می‌کنیم؛ حدود 9 شب، به محل اقامت می‌رسیم. بارها را برمی‌داریم و داخل لابی هتل می‌شویم. اتاق‌ها، 5 نفری است! من و مادر، اسما و مادرش و خانم نجابت، هم‌اتاق می‌شویم.
برنامه را اعلام می‌کنند که یک‌ساعت بعد، همه در لابی هتل جمع شوند، به سمت مسجدالحرام حرکت کنیم. صدای اعتراض‎مان بلند می‎شود:
- حاج‌آقا، چه عجله ایه؟
- خب بعضی‌ها همین امشب می‎خوان برن.
- ترجیح می دیم بمونیم و فردا اعمال رو انجام بدیم.
- مشکلی نیس، اونایی که می‎خوان، بمونن. فردا می‎بریمشون.
از اتاق ما، فقط خانم نجابت برای رفتن آماده می‌شود. سفر اولش است و بی‌تاب دیدن بیت‌الله.2  اگر سفر اولم بود و تا به‌حال مکعب جادویی مشکی را فقط از قاب تلویزیون دیده‌بودم، همین‎قدر بی‌معطلی، خود را به خانه‌اش می‌رساندم. اما از غروب دیروز که سوار هواپیماشدیم، رمقی برایم باقی نمانده تا بتوانم طواف، نماز و سعی را به‌جا آورم. دوست‌دارم با فراغت و سرِحال بروم. وارد اتاق می‌شویم و اول از همه، فکری برای آینه‌ها بکنیم. روی آینه میزتوالت اتاق، جانماز می‌اندازیم و آینه سرویس بهداشتی را هم با حوله داخل حمام می‌پوشانیم. به زحمت روی پاهایم ایستاده‌ام، هر آن، ممکن است ستون‌های بدنم، فروبریزد.
یک روز می‌خواهم بیشتر در لباس بمانم.

شب بخیر خداجونم


پ.ن:
1 . خداوندا رو به سوی تو آورده‌ام و دعوت و ندای تو را اجابت می‌کنم، اجابت کردنی پس از اجابت کردن، شریک و یاوری نداری. تمام حمد و ثنایم مخصوص تو است، همه نعمتها و پادشاهی عالَم از آنِ توست، هیچ شریکی نداری، دعوتت را لبیک گویم.
2 . خانه خدا، مکعبی که امروزه با پارچه مشکی مزین  به آیات قرآن پوشیده شده است. هر گوشه این مکعب، رُکن نامیده می‌شود. رکن یمانی، رکن شامی، رکن عراقی، رکن حجرالاسود.

233. مناره پنجم: حریمِ امن

عکس نوشت: از سفرِقبلی، این‌عادت خوب به یادگارماند. همه‌جا دفترم، همراهم باشد و از فرصتی برای نوشتن استفاده‌کنم. این را در جحفه نوشتم... درست همان موقع.

از جده که حرکت می‌کنیم. یکی از همسفرها، حالش خوب نیست. دکتری را از اتوبوس دوم، خبر می‎کنند که خودش را بالای سر مریض برساند.  انتهای اتوبوس، خالی است. پیشنهادمی‌شود دکتر همین‌جا بماند تا اگر اتفاقی افتاد، در دسترس باشد. اما  

ادامه مطلب ...