بسم الله الرحمن الرحیم
تا ساعت 2، از هوش میروم. بعد از خواندن نماز، راه میافتیم برای جمعکردن سنگ. قبلش فکر میکردم برنامه گروهی میگذارند. اما کاشف به عمل میآید که خیلی از خانمها سنگهایشان را جمع کردهاند. طاق آسمان بازشده و قطرههای باران پشت هم روی زمین فرود میآیند. انتظار برای اتمام باران، بیفایده است. آسمان دلِپری دارد و به این زودی گریهاش بند نمیآید. با هماتاقیها و دو نفر دیگر، به سمت زمین خاکی پشت ساختمان حرکت میکنیم. آب توی خیابان راه افتادهاست. با صندل، در قدمهای اول پاهایم خیس میشود. و آنهایی هم که کفش به پا دارند، بعد چند قدم از آب راه افتاده بینصیب نمیمانند.
پ.ن:
1.گوشی سامسونگ کشویی داشتم. در تصاویر پسزمینه، یک تصویر متحرک بود که روزش پرنده داشت و شبش ستاره. در کشور خودمان، زمینش سبز بود و درخت داشت. اما در کشورهای دیگر به تناسب، یکی از مهمترین بناها، نشان داده میشد و در عربستان، تصویر یکی از ورودیهای مسجدالحرام بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
پلو خورشت قیمه و سالاد منتظرم است. بعد از ناهار، آب، آبمیوه، شیر برمیدارم و به اتاق برمیروم. این روزها خیلی گرم است، خیلی... تا میشودباید حواسم باشد که مایعات بدنم کم نشود. نمیدانم آنهایی که در تابستان رفتهاند یا خواهند رفت، چه کشیدهاند و چه میکشند. کمی بعد خانم نجابت، با کاسه ژله داخل میشود.
- حاج خانم ژله خیلی دوست دارینا؟
نگاهی به پنجره میاندازم. هوا ظلمات است و بالاخره آفتاب، دست از سرم برداشت. ساعت چند خوابیدم؟ بعد از خواندن نماز مغرب و عشاء به جلسه میروم. ساعت 7 است. مثل همیشه مداحی و سخنرانی. تغذیه بین دو منبر هم بستنی است.
ریز برنامه اعمال را میگویند: «فرداشب، بعد نماز مغرب در هتل محرم شده و به سمت عرفات، حرکت کنیم. از عرفات تا منا هم روحانیکاروان پیاده میرود و هر کس خواست، میتواند همراهیاش کند. سنگ برای رمی جمرات1 را باید از داخل محدوده حرم باید جمع کرد. هم از اینجا میتوانید جمع کنید و هم مشعرالحرام. خانمهایی که با اتوبوس میآیند، همینجا سنگهایشان را جمع کنند. هر کسی هم خواست میتواند برود مسجدالحرام و مُحرِم شود، اما کاروان، برنامه ندارد.»
مثل دیشب، به سمت حرم راه میافتیم. این بار خیلی دورتر از همیشه، سواری میایستد. بعد از طواف و نماز و دعا، کاروان برمیگردد و این بار با همسایههای اتاق بغل، در حرم میمانم.
چهارشنبه 4/9/1388؛ 8 ذیالحجه 1430
جانمازهایمان را میاندازیم و کمی میخوابیم. تا حوالی ساعت 8، حرمیم و وقتمان به طواف، دعا و حرف میگذرد.
از تحتالجسر بیرون میآییم و نهایتاً عقب ِوانتی، از قرار نفری ده ریال، سوار میشویم. این روزها باید آمادگی سوارشدن به هر وسیلهای را داشتهباشم. حتی مثل این، پشتِ وانت بدون حفاظ! اصلاً هم به گزینه «خب، حالا یه ماشین دیگه پیدا میشه» نباید فکر کرد. اینجا یکی از شهرهای بزرگ عربستان است. اما همین وانت، حکم لنگه کفش در بیابان را دارد. معمولاً هم قیمت داخل و بیرون، پشت و سقف، فرقی ندارد. همین که هست.
در نبود اتوبوس، جشن ماشینهای سواری است. با سؤال کردن قضیه را میفهمم. از 7 ذیالحجه یعنی همان دیروز که راههای ورودی شهر مکه بسته میشود، تا روز 13ام که پایان اعمال است، دولت عربستان به بهانه ازدحام، از عبور و مرور کلیه اتوبوسها جلوگیری میکند و این وسط هر کس ماشینی دارد، به شغل شریف رانندگی روی میآورد و از این حجم تقاضا، ببیشترین بهره را میبرد. مسیر دو ریالی، تا 50 ریال هم گزارش شده است. کسی نیست بگوید که اگر شلوغ است، چرا ماشینهای سواری حق تردد دارند، اما اتوبوس نه!
ماشین راه میافتد و فقط بوق میزند تا مسیر باز شود. معمولاً اعصاب ندارند. دهنشان را باز میکنند و هر چه میتوانند حواله طرف مقابل میکنند. از طرفی هم در زمان ترافیک، کلاً با بوق حرکت میکنند. الحمدلله که اینجا حتی یک پلیس یا انتظامات ندارد تا عبور و مرورها را کنترل کند و ترافیک ایجاد نشود. هیچ نظارتی بر قیمتها وجود ندارد. سه خانم عرب هم در کنار ما، سوار میشوند و مجموعاً مسافران عقب، به هفت نفر میرسیم. وانت دو کابین است، و برای همین قسمت بار کوچکتر است، نرده هم ندارد و حاجخانم طیبی، مرتب تذکر میدهد: «نیفتی بالا نشستی، بیا پایین مهدیه جان!» اما کو گوش شنوا...
با گوشی که هر لحظه ممکن است خاموش شود، چند ثانیهای فیلم میگیرم تا وانتسواریمان ثبت شود. یکی از خانمهای عرب تذکر میدهد که از آنها فیلم نگیرم! چشمانم گرد میشود و ابروهایم را بالا میاندازم.
دوباره نگاه میکنم سه خانم با عبای و شال مشکی و پوشیه. حالا اگر فیلم بگیرم، دقیقاً کجایشان معلوم است که معترضند به فیلم گرفتنم؟ نمیدانم بخندم یا نه. حُسن پوشیه همین است دیگر، کسی بیهوا نمیتواند عکس یا فیلم بگیرد. خودم برای راحتی در اینجا پوشیه میزنم.
مقصد سه خانم، مسجد کویتیهاست. راننده کلی دور شهر میچرخد و آنجا را پیدا نمیکند، دوباره از انتهای عزیزیه برمیگردد و مارا سر شارع صدقی میرساند و میرود. هوا گرفته است. شهر خلوت شده، همان اول صبح گروهی را در خیابان میبینیم که قصد رفتن به منا دارند و دنبال وسیلهاند. مستحب است شب نهم، حجاج در صحرای منا بمانند. اهلسنت به این مستحب عمل میکنند، اما کاروانهای شیعی، ترجیح میدهند شب عرفه، در همان عرفات بیتوته کنند. البته غیر از کشور خودمان، غالب کشورها به صورت شخصی سفر میکنند و بعثه و... ندارند. مثل سفرهای مشهد. برنامهریزی برای حداکثر ده، دوازده نفر، با 88 هزار نفر، متفاوت است که مسئولیتشان را سازمان حج و زیارت بر عهده دارد؛ البته حج و زیارت ظاهراً کاروانهای اهلسنت کشورمان را، شب عرفه به منا میبرد.
پ.ن:
1. رَمی: یعنی پرتاب کردن، زدن؛ سه ستون در سرزمین منی است به نام ستون شیطان؛ در خواب سهبار به حضرت ابراهیم(علیهالسلام) فرمان قربانیکردن اسماعیل(علیهالسلام) داده میشود. نقلشده وقتی حضرت ابراهیم(علیهالسلام) فرزندش را برای قربانی میبرده، در این 3 جا، شیطان بر او ظاهر شده و او را وسوسه کرده است که فرمان الهی را اجرا نکند و حضرت به او سنگ زدهاست. در همان نقاط، ستونهایی بنا شده که به آن جمره و سه ستون را جمرات ثلاثه مینامند. روز دهم، حجاج باید فقط به ستون آخر (عُقبی)، 7 سنگ بزنند که عمل سنگزدن را رمی میگویند. در هر دو روز یازدهم و دوازدهم ذیالحجه، باید به ترتیب به ستون اول (اولی)، ستون دوم (وُسطی ـ وُسطا) و ستون سوم (عُقبا ـ اُخری)، 7 سنگ پرتاب شود. جمعاً 7 ستون را هر بار 7 سنگ باید زد.