بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه 7/9/1388، 11 ذی الحجه 1430
12 تا 4 بامداد میخوابم. با کلی تنگی جا، کش و قوس و چند بار بیدارشدن. با بطری آب وضو میگیرم، اما کاش میشد جایم را به یکی بسپارم و بروم تا دورةالمیاة. حضرت حق، همینقدر هم صدایم را میشنود و یکی از همان معدود اعضای کاروانمان را میفرستد تا جایم را نگهدارد. بعد از طلوع آفتاب، به چادر برمیگردم. ساعت 7، 7 نفری به سمت رمی جمرات حرکت میکنیم.
قبلاً رمی جمرات، فقط سه ستون بود.
سالی که پدر آمدهاست، یک طبقه دومی هم برایش ساخته بودند و رمیجمرات، دو طبقه بود. حالا کلی راه و مسیر ساختند و مجموعه ساختمانی بزرگ در چهار طبقه.1 من و حاجخانم طیبی، 5 نفر بقیه را گوشهای میگذاریم. اول خودمان جلو میرویم، به کناره دیواره میرسیم، تا میانه آن پیش میرویم. لبه دیواره پر از نایلون و بطری است. سنگهایم را توی یک بطری خالی آب ریختم. به کیسه پلاستیکی، اطمینانی نیست، ممکن بود پاره شود. چه اینکه اینجا اگر سنگها تمام شود، بعید میدانم کاری بشود کرد و نمیتوان از همینجا سنگریزه جمع کرد. چون سنگهای انتخابی، نباید قبلاً توسط دیگری برای این کار استفاده شده باشد. برایم سؤال شد که بعد 1400 سال چگونه هنوز در مکه و مشعر، سنگ هست؟
مثل بقیه، در حالی که از سه طرف تحت فشارم، سنگ اول را میاندازم و با چشم دنبالش میکنم و به هدف میخورد. بله، میخورد. از کجا فهمیدم سنگ خودم است؟ خب دیدم. سنگ دوم، سوم، چهارم را هم میبینم که به دیواره میخورد، صدای تقش میآید و پایین میافتد. دیوارهای به ارتفاع حدود یک و نیم متر و پهنای نیممتر، از سطح زمین بالا آمدهاست و شکلِ بیضی، دور دیوار رمی را گرفته و سطحِداخلی شیبدارش تا زیر دیواره پیشرفته است. دیواره شیطان، در پایینترین قسمت تمام شده و زیرش چند ستون است. همه آنچه به سمت دیواره پرت میشود یا از لبه دیواه دور، لیز میخورد، از زیر دیواره پایین میافتد.
پدر تعریف میکرد در رمی جمرات، ممکن بود سنگهای کسی که از آن طرف ستون، سنگ پرت میکند، به جای ستون به سر و صورت نفرات این طرف ستون بخورد. هر چند وقت یکبار هم ماشینی باید تپه سنگهای جمعشده را تخلیه میکرد.
حالا بعد از اینکه عربستان به تعبیر شاعر پارسیزبان، فلک را سقف شکافته و طرحی نو درانداخته که هیچشباهتی به دکوراسیون قبلی ندارد، نه نیازی به ماشینِ تخلیه سنگ هست و نه امکان اصابت سنگ وجود دارد. میشد با برنامهریزی، جلوی موج جمعیت و مشکلاتش را گرفت، نه اینکه صورت مسئله را پاک کرد.
بین هزاران سنگ شبیه هم که در آن شلوغی به ستون شیطان میخورد، هر کس میتواند با چشم غیرمسلح، سنگ خودش را تا رسیدن به هدف، رد یابی کند. پدر قبلاً گفته بود، اما دیدنش، حس تعجب، شعف بهدنبال دارد و تجربهاش چیز دیگری است. سنگمان را میزنیم. برمیگردیم مادر و یکنفر دیگر را با خودمان همراه میکنیم، پشت مادر میایستم، دستم را از یک طرف روی دیواره میگذارم و وسعی میکنم تا حدی فشار جمعیت را کنترل کنم. اولی را میزند و میپرسد: خورد؟
- مامان خودت باید ببینی خب!
- نمیبینم مهدیه جان
- مامانم، میشه دید! برای چی نمیبینید؟
- عینک نیاوردم، از این فاصله نمیبینم سنگ میخوره یا نه!
حالا سنگهای مادر را دنبال میکنم. برمیگردیم و3 نفری که ماندهاند را میبریم. حجم جمعیت در جمره اخری خیلی بیشتر است. خانوادهای میبینم که دستهای همهشان فقط تا آرنج است. اینها چگونه سنگ میزنند، الله اعلم. برعکس ایرانیها که به ندرت بچه همراه دارند، زائران کشورهای دیگر، خصوصاً برادران سیاهپوست تا 3 و5 بچه هم همراهشان است.
در مسیر برگشت، چند ساختمان قهوهای رنگ، در انسوی جمرات دیده میشود.
- اونجا چیه؟
- هتلهای VIP منا!
- چی؟
- پولدارا و زائرین کشورهای اروپایی و آمریکا و... ، این سه روز در هتل اقامت میکنند،
با تشکر از مدیریت محترم حرمین شریفین که باید فاصله طبقاتی را در اینجا هم لحاظ کند. در مسیر روی نردهها و توریهای فلزی، دور مسجدالخیف بنرهایی نصب کردهاند در جهت آموزش زائرین. از نیاوردن بار تا عدم تجمع و... کنار همهشان هم سه عدد998 به صورت آدمک وجود دارد که شماره اضطراری است.2 به ورودی مسجدالخیف میرسم. بخش اعظم چادرهای کشورمان دور است و زوار ایرانی، بعد از رمی، نمازی هم در این مسجد میخوانند، آنقدر راهپلههای مسجد شلوغ است که بیخیال بالا رفتن میشوم و به محل اسکان برمیگردم.
ساعت 9 کاروان تازه دارد به سمت رمی حرکت میکند. یکی از آقایان برایمان صبحانه میآورد، دمش گرم که سهمیه میوه را هم برایمان نگه داشتهاست. بعد از صبحانه، به قول همسفر تا وقتی خواب از چشمانمان نرفته، میخوابم.
ساعت 1 و نیم بلند میشوم. نماز جماعت و زیارت عاشورا، برقرار است و بعد هم ناهار میدهند. زرشک پلو و مرغ با مخلفات. حاجخانم طیبی آبمیوهگیری آورده و تندتند آبپرتقال میگیرد و به همسفرها میدهد. توی چادر طناب کشیدند و عدهای دیشب لباسهایشان را شسته و پهن کردند. من و مادر و همسفر دیگری هم چادرهایمان را میشوریم و پهن میکنیم.
پ.ن:
1. تا جایی که میدانم شیعیان مجازند صرفاً در طبقه اول (همسطح) عمل رمی را انجام دهند.
2. یکی توضیح بدهد که پس چرا فاجعه منا رخ داد؟