⠀

⠀

ادامه مناره سوم ـ 3

بسم الله الرحمن الرحیم
فردای جلسه کاروان، شنبه 23 آبان 88، روز آخرِ اداره است؛  برای وداع و تمام‌کردن و تحویلِ کارهایی که دستم مانده‌است. همه مثل خودم، باور نمی‌کنند چند روز دیگر قرار است مکه باشم.
ساک‌ها برای یکشنبه‌شب با درِ باز، حاضر و آماده‌اند.
- حالا هم ممکنه ویزاها نیاد یهو! اینقدم مطمئن نباش
مادر این حرف‎ها را بارها می‌گوید. آنقدر که چشمه یقینم خشک می‌شود و منتظر باران می‌مانم تا پر آب شود.
همیشه گفته‌اند مادرها آنقدر عزیزند که اگر آن‌ها را واسطه کنیم، بی‌جواب نمی‌مانیم. «آقا جان! یک طواف هدیه به مادر بزرگوارتان، حضرت نرجس‌خاتون (سلام الله علیها)بعد از اتمام اعمال حج...»

دوشنبه تا دانشگاه می‌روم، برای تسویه که دِینی گردنم نباشد و هم دیدن اساتید، احیاناً دوستان و حلالیت گرفتن. دوسالی از فارغ‌التحصیلیم گذشته‌است، اما چون مدرکم را لازم نداشتم، دنبال تسویه حساب هم نرفته‌ام؛ کارهایم سریع‎تر از همیشه راه می‌افتد.
*
سه‌‎شنبه دانشگاه تهران، جلسه‌ای برقرار است. موقع نماز مغرب، ورودی مسجد دانشگاه ایستاده‌ام که گوشی‌ام زنگ می‎خورد.
- بله! سلام علیکم
- خانم مظفری؟ از کاروان 1 تماس می‌گیرم.
- بفرمایید
-فردا، ساعت 5صبح فرودگاه مهرآباد، ترمینال 4 باشید؛
ـ 5 بامداد؟
ساعتم را نگاه می‎کنم و می‌پرسم:
- یعنی الان کمتر از 12 ساعت، وقت دارم؟!
دو دقیقه بعد دوباره همان شماره روی گوشی‌ام می‌افتد: لطفاً ساعت4:30 اونجا باشید...

با دو دوستم که همان‌جایند، خداحافظی می‌کنم. نماز مغرب را فرادا خوانده و تا ایستگاه تاکسی، می‌دوم. نوبت ون‌سبز است. وقتی ته خط، قرار است پیاده‌شوم، ترجیحم صندلی‌های انتهایی است که خودم اذیت نشوم و دیگران هم معطلم نمانند. تلفن‌خانه را هر چه می‌گیرم، فقط بوق تند می‌شنوم. وقت ندارم، توی تاکسی حداقل با 15 تا 20 نفر خداحافظی می‌کنم. به‌خاطر صدای ماشین، مجبورم بلند حرف بزنم. احتمالاً همه مسافرین قبل از مشترکین موردنظر، داستان را فهمیده‌اند.
به خانه می‌رسم، شماره‌ای از بستگان را مادر می‌گیرد و خداحافظی می‌کند، شماره بعدی نوبت من است تا دعای دوستان را در چمدانم جا دهم. لیست رفقایم  هم کم نیست.
در این یک هفته، خیلی دنبال کتاب مناسک امام خامنه‌ای(حفظه‌الله) می‌گردم و نیست.2  تنها منبع قابل اتکا، مناسک حضرت امام (رحمة‌الله علیه) است که موارد اختلاف فتوای رهبری، به صورت پاورقی در آن ذکر شده‎است و به صورت فایل اینترنتی، در روی سایت رهبری قرار دارد. در همین هفته خوف و رجا، فایل را دانلود و صفحه‌بندی کرده و یک پرینت هم گرفته‌ تا سیمی‌اش کنم. بعد از چند تماس،  جزوه را برمی‌دارم و خودم را به نزدیک‌ترین کپی می‌رسانم. از فرصت در راه بودن هم نمی‌گذرم و تماس‌هایم را می‌گیرم. اول با مغازه‌ای که سپرده بودم چادر سفید لبنانی برای احرامم بدوزد. قرار بود تمام بشود که هنوز نشده‌است.3


فیروزه از دوستان قدیمی‌ام است. 4، 5 سالی است که همدیگر را می‌شناسیم. اما هر چه خانه و گوشی‌اش را می‌گیرم، جواب نمی‌دهد. تا جزوه‌ام کپی و هر دو نسخه سیمی‌ شود، سری هم تا داروخانه می‌زنم و چند ورق ویتامین، آدول‌کلد و... می‌خرم. در مسیر به  سمت خانه، فیروزه زنگ می‌زند. سر کلاس بوده و خداحافظی می‎کنم.
در راه برگشت با جزوه‌های سیمی‌شده، گوشی‌ام زنگ می‌خورد. شماره خانه فیروزه است. می‌روم توی فکر...
«نه به اون موقع که جواب نمی‌داد و دوساعت سرِ کار بودم، نه حالا که اول با گوشی‌اش می‌زنه، بعد با خونه! ولی... الان دانشگاه‌بودا به این‌سرعت، خونه نمی‌رسه. حتماً مامانشه! بی‌خیال از خودش خداحافظی کردم دیگه. ببین! دُرُس نیستا! ناسلامتی مامانشو دیدیا... بر می‌دارم می‌گم مهدیه‌ام با خودش کار داشتم، زنگ زد. اما اگه فیروزه رسید خونه، مامانش گفت مهدیه زنگ زد! بعد جریانو بفهمه، دلخور نمیشه؟! الان دم‌رفتن... درسته؟»


دل به دریا می‌زنم و بعد سلام و احوالپرسی، می‌گویم: «راستش، زنگ زده‌بودم برای حج‌تمتع از فیروزه‌جون خداحافظی کنم، ان‌شاءالله فردا عازمم.»

همین کافی بود که بغض صدایش را پر کند و هوای دلش بارانی‎ ‎شود. هنگ می‌کنم. فکر نمی‌کردم همین یک جمله می‌تواند روضه شود. توی سربالایی کوچه، می‌ایستم و به دیوار تکیه می‌زنم. بعد چند ثانیه گریه، ادامه می‌دهد: «می‌دونم که منو یادت نمی‌مونه، اما هر وقت یاد فیروزه افتادی، منم دعا کن.»
ساعت از 11 شب گذشته‌است که گوشی سفید تلفن را سر جایش می‌گذاریم. حالا که ما خوابمان نمی‌برد، بگذاریم حداقل بقیه اقوام و دوستان، شبِ‌سفرمان راحت بخوابند. تتمه ساک‌ها را می‎بندیم. من و مادر، در ساک‌دستی کوچکی وسایل احرام را می‌گذاریم. کاروان ما اول عازم مکه است. پس قبل ار رسیدن به شهر مکه، باید احرام ببندیم. البته یکسری کاروان‌ها زودتر رفته‌اند، اول مدینه را زیارت کردند و همین روزها، آن‌ها هم به سمت مکه حرکت خواهند کرد.

پ.ن:

1 . در مجموع، از کاروان راضی نبودم که بخواهم نام و نشانش را ذکر کنم؛ اگر هم بگویید که لااقل بگو تا با آن کاروان، کسی راهی نشود، قابل ذکر است که آن کاروان، دیگر جزو کاروان‎های حج و زیارت نیست و ملغی شده‎است. پس نگران نباشید.
 2. الان مناسک کامل رهبری، چاپ شده و به صورت مکتوب وآنلاین، موجود است.
3 . از فامیل‌های دور، بعد از ما و تقریباً با آخرین پروازهای تهران، به مکه رسید و چادرم را آورد.
4. می‌شود خواهش کنم هر کسی که عبور می‌کند، یک اعلام حضور بکند؟ ممنون

ادامه مناره سوم ـ 2 : پست خداحافظی

بسم الله الرحمن الرحیم
این پست را روی وبلاگ می‌گذارم:
بچه بودم، وقتی می‌شنیدم ماه رمضان می‌خوانند: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ» نمی‌فهمیدم یعنی چه!
بزرگتر شدم و یاد گرفتم: «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»2
پیش خودم، وقتی حساب و کتاب می‌کردم، نتیجه این می‌شد: امثال ما که استطاعت نداریم؛ شاید بعداً بزرگتر شوم، مبلغ یا معینه‌3  بشوم و حج بروم.
سالِ اولِ دانشگاه، در اردوی طرح‌ولایت 4، حاج آقا ماندگاری، گفت که حج نه همت است، نه قسمت، که دعوت است؛ در دعاهایتان بخواهید و بخوانید: اللهم ارزقنا حج بیتک و زیارة قبر نبیک و قتلاً فی سبیلک... 5
از آن سال به بعد، این دعا بعد از درخواست فرج آقایمان امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) پای ثابت دعاهایم بود؛ اما هیچ‌وقت باور نداشتم شدنی‌است. لقلقه‌‌زبانم بود و دلم را خوش می‌کردم
 روز قیامت بابت همه دعاهایی که کردم و مستجاب نشد، ثواب می‌برم6  و نباید در دعاکردن، کم خواست.
سال ۱۳۸۴ اسمم عمره دانشجویی درآمد، و هزینه‌اش «مِن حیثُ لایحتسب»8 رسید. روزی که گذرنامه را از پستچی گرفتم، صفحاتش را شمردم. 40 صفحه داشت. برای یک ویزا، واقعاً 40 صفحه نیاز بود؟! پول سفر عمره دوباره یا حج را که ندارم، چه رسد به خارجه. راه کربلا هم نیم‌بند باز است. حالا درست است که آمریکا حمله کرده و صدام سقوط، اما هنوز امن نیست. کاروان‌هایی هم می‌روند، اما پدر که اجازه نمی‌دهد. حتماً بقیه صفحات، سفید می‌ماند.
سفر اول، دیدار نخست و شیدایی که تمامی نداشت. تمامِ لحظات سفر را ‌بلعیدم. یقین‌داشتم سفر اول و آخرم است. مگر می‌شود در این دنیا، با این گرانی، و این همه آدمِ در صف، باز هم قسمتم شود! وداع مدینه‌النبی یادم نمی‌رود. اشک‌هایم بند نمی‌آمد. دوستم گفت: «چرا اینجوری می‌کنی با خودت! حالا ان‌شاءالله دوباره میای!» و جواب‌دادم: «می‌دونم، دیگه نمیام. دلم تنگ می‌شه...، دیگه اینجا رو نمی‌بینم.»

گذشت؛ بعد از رسیدن به وطن، روزانه تکرار می‌کردم که دیروز کجا بودم. بعد هفتگی شد، به ماه رسید و شد سالی یکبار. آنقدر روی نوشتن خاطرات، وسواس به خرج دادم که تمام نشد. 9
آنهایی که رفته‌اند می‌دانند، می‌فهمند بعد از سفر اول، دیدن دوباره بیت‌الله آرزوی همیشگی می‌شود. بار دوم، بیش از قبل مبهوت بودم و شکرگزار بابت نعمتی که خوابش را هم نمی‌دیدم. پروردگار مهربان من! خوابم؟ مگر می‌شود برای بار دوم؟
همانجا از ته دل خواستم یا جداه! دلم تمتع می‌خواهد، حج بیت‌الله الحرام...
*
و حالا...
هنوز نرفته‌ام؛ نمی‌دانم آیا اسم من هم جزو حجاج بیت الله الحرام  نوشته شده است یا نه؟!
اما بار سفر بسته‌ام تا به خیل حجاج برسم. شاید این هیچ را هم راه دادند.
آمدم بگویم خوبی، بدی دیدید حلال کنید. از ته دل... ! و امیدوارم جزو «أَنْ تَکْتُبَنِی مِنْ حُجَّاجِ بَیْتِکَ الْحَرَامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمْ الْمَشْکُورِ سَعْیُهُمْ الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ الْمُکَفَّرِ عَنْهُمْ سَیِّئَاتُهُمْ»10  قرارگیرم.

 ان‌شاءالله11


پ.ن:
1. خداوندا! حج بیت الحرام در این سال و در همه سال‌ها، روزی‌ام کن.
2 . و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. سوره مبارک آل‌عمران ـ آیه 97
3. معینه: این عنوان، به بانوانی گفته می‌شود که همراه کاروان‌های حج و گاهی عمره، به سرزمین وحی اعزام‌شده ومسئولیت بیان احکام و پاسخگویی به سؤالات شرعی بانوان را بر عهده دارد. معمولاً هر سال آزمون و مصاحبه‌ برای معینه‌شدن توسط سازمان حج و زیارت برگزار می‌شود و ضوابط و شرایطی دارد.
4 . اردوی طرح‌ولایت، دوره آموزش مبانی اندیشه اسلامی است که برای دانشجویان و طلاب در سراسر کشور اجرا می‌شود. از برکاتِ ماندگار مرحوم آیه‌الله مصباح یزدی.
5 . پروردگارا، حج خانه‌ات، زیارت مزار پیامبرت و کشته‌شدن در راهت را روزی‌ام کن.
6. اگر انسان حاجت‌مند، برای رفع گرفتاری خود دعا کند و استجابت دعای او به مصلحت نباشد، خداوند در قیامت از او عذرخواهى می‌کند و می‌فرماید: اگر دعاى تو مستجاب نشد، مصلحت نبود و علّت آن را براى او روشن مى‏کند و به گونه‏اى براى او جبران مى‏نماید که آن بنده مى‏گوید اى کاش هیچ یک از دعاهایم در دنیا مستجاب نشده بود. اصول کافى، ج 2، ص 491 – 490.
7.  کسی که می‌خواهد به مکه مکرمه برود، اگر در غیر ایام ماه ذی‌الحجه باشد، باید «عمره مفرده» انجام دهد. عمره مفرده، شامل هفت عمل است: احرام، طواف، نماز طواف، سعی، تقصیر، طواف نساء و نماز طواف نساء.
8. از جایی که حساب نمی‌کند. بخشی از آیه 3 سوره مبارک طلاق.
9. آنقدر اولین سفر عمره‌ام شیرین بود که به‌مناسبت در این سفرنامه، گریزی به آن زده‌ام.
10. اینکه مرا در شمار زائران خانه محترمت بنویسى، آن زائرانى که زیارتشان پاک و خالصانه است، تلاششان پذیرفته است، گناهشان آمرزیده است،  بدی هایشان نابود شده است. بخشی از  ادعیه بعد از نمازهای یومیه در ماه مبارک رمضان
 11. قبل از سفر حج، وبلاگی با نام «عمره دانشجویی، 2واحد» و با آدرسِ ترمِ‌تابستانی داشتم. پیشنهادِ خواهرم بود که سفر 14 روزه عمره را تشبیه کنیم به 2 واحد درسی که در ترم‌تابستانی گذرانده می‌شود. آن موقع از خاطرات عمره‌ام می‌نوشتم، اما هیچ‌وقت تمام نشد. بالاخره بعد از چند سال، آن را پاک کردم.