⠀

⠀

250. و سلام

بسم الله الرحمن الرحیم

یکسال پیش، همین حوالی تمامش کردم و پست249 را نوشتم، آخرین بخش سفرنامه.

این یکسال کمی تلاش کردم که چاپش بکنم. خودم به سه انتشارات دادم و رد شد. چند تا از دوستان هم گفتند پیگیری می‌کنیم و بعضاً کردند یا نکردند. به هر حال یکسال خاک خورد و به زیور طبع آراسته نشد.

حتماً قسمتش نبوده.

دنبال پول درآوردن از این سفرنامه، لااقل نبودم. فقط می‌خواستم کتاب شود، تا به دست اهلش برسد. همین و بس... هدف دیگری نداشتم.

اما حالا که باز هم زمزمه‌های حج شروع شده، دوست دارم حقیر هم در این میان سهمی داشته باشم، شاید دلی هوایی شود، کسی راه بیفتد و ...


می‌شد تک تک پست‌ها را لینک کرد. درست است از نوشته‌های اینجا استفاده کردم، اما متن، خیلی تغییر کرده و بازنویسی پست‌های قدیمی، مقرون به صرفه نیست. الا ای حال، ترجیح می‌دهم با موضوع سرزمین مناره‌ها، این سفرنامه را از اول و هر روز بارگزاری کنم تا ان‌شاءالله تمام شود و به دست اهلش برسد.

ان‌شاءالله از فردا صبح، هر روز ساعت 8 صبح، همین‌جا...

249. کتابت

بسم‌الله الرحمن الرحیم
آخرین قدم هر سفری، نوشتن است. نوشتن از تجربه‌های آن. هر سفری به تعداد آدم‌هایی که می‌روند، تجربه منحصر به فرد دارد. خصوصاً اگر زیارت باشد. حتی تجربه‌های دو همسفر، زاویه دیدشان، نگاهشان به اتفاقات با هم متفاوت است. از همان سال 1388 قصد نوشتن داشتم و این وبلاگ را تأسیس کردم تا نوشته‌ها وخاطراتم را سر و سامان دهم. زود و دیر می‌شد. اتفاقاتی پیش می‌آمد و همین‌جور نوشتن این یادداشت‌ها به تأخیر می‌افتاد.

چند بار عزمم را جزم کردم، اما ناتمام ماند. ناگفته نماند در دوره‌ای خواننده بزرگواری در هر پست، با نام گُل در وبلاگم نظر می‌گذاشت و هر بار نظرش، نقطه امیدی بود برای ادامه‌دادن.

وقتی بعد از سال‌ها دعا، سال 1393 کربلایی شدم، «تحلیلِ چرایی ننوشتن خاطرات حج» کمکم کرد و الحمدلله تجربه‌های چهارسفر اربعین، به رشته تحریر در آمد که سه تای آن در همین وبلاگ منتشر شد (ستون سمت راست، سفرنامه‌های غیرحجازی) و چهارمین سفرنامه، به زیور طبع آراسته گردید و روایت هفدهم این کتاب شد.  با مرور زمان، خاطرات حج کمرنگ ‌شد و اشتیاق‌نوشتن، کم‌فروغتر...

سرانجام دوست عزیزی با پیگیری فراوان و هر روزه، مجبورم کرد در دوماه خط‌خطی‌ها را در اوج کار و درس و زندگی تمام کنم. سپاسگرازم رفیق نازنینم خانم طاهره راهی بزرگوار که اگر نبود پیگیری‌هایت، سفرنامه حجم سرانجام نمی‌یافت.

سپاس‌گزار و منت‌دار خانواده عزیزم، خصوصاً پدر بزرگوار و مادر مهربانم هستم که همیشه لطفشان شامل حالم شده و ان‌شاءالله سایه‌شان بر سرم مستدام باشد.
در پایان سر بر آستان دوست می‌گذارم و شکر می‌کنم که مرا میان حجّاجش پذیرفت و بالاخره بعد 13 سال قمری، توفیق داد تا سفرم را تمام کنم.

دعایم کنید منیّتی در  نوشته‌هایم نباشد و آقایمان آن را بپذیرند:
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ
اى عزیز به ما و خانواده ما آسیب رسیده است و سرمایه‏‌اى ناچیز آورده‏ایم. بنابراین پیمانه‌ما را تمام بده و بر ما تصدق کن که خدا صدقه‏‌دهندگان را پاداش مى‌دهد.

والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته