-
مناره هشتم ـ 12
1401/12/07 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم دوشنبه 9/9/1388، 13 ذیالحجه1430 اسماء همیشه نصف حرفهایش در بیداری هم درباره اوست، دخترش. اینبار توی خواب هم ذکر خیرش است. مادر است دیگر... دو هفته است دختر 5 سالهاش را ندیده و دلتنگ است. صبح به نماز، صبحانه، شستن لباس و خواب میگذرد. سه هماتاقی دیگر قصد خرید دارند و من و مادر، تا اعمالمان...
-
مناره هشتم ـ 11
1401/12/06 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم یکشنبه 8/9/1388، 12 ذی الحجه 1430 کاروان بعد از نیمهشب برای انجام اعمال 1 به سمت مکه راهافتادهاست. کاروانیها دو گروه شدهاند. زن و شوهرها همدیگر را گم کردهاند و این وسط من شدهام خطِ اتصال. آقای اشرافی هم مثلاً نگران شده، زنگ میزند: «کجایی، توی خیمه نیستی!» آخر کسی نیست بگوید ته پیازی یا...
-
مناره هشتم -۱۰
1401/12/05 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم امروز ایران، عید قربان است. فرصت میکنم کمی گوشه و کنار را سرک بکشم. سقف چادرها ثابت است و در سایر ایام سال هم این سقفها وجود دارد. زیرش هم کولر نصب است. صرفاً هر سال پرده دور خیمه، نصب و جمع میشود. به چند نفر زنگ زده و تبریک عید میگویم. شماره بعدی، راضیه همکلاسی دوره کارشناسی است. چند بوق...
-
مناره هشتم ـ 9
1401/12/04 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم شنبه 7/9/1388، 11 ذی الحجه 1430 12 تا 4 بامداد میخوابم. با کلی تنگی جا، کش و قوس و چند بار بیدارشدن. با بطری آب وضو میگیرم، اما کاش میشد جایم را به یکی بسپارم و بروم تا دورةالمیاة. حضرت حق، همینقدر هم صدایم را میشنود و یکی از همان معدود اعضای کاروانمان را میفرستد تا جایم را نگهدارد. بعد...
-
مناره هشتم ـ 8
1401/12/03 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم میلم به غذا نیست. تا مسجد خیف میروم. همسفریها سفارش کردند حمامهای کنار مسجد، تمیزتر از محل اسکان است. غسل میکنم و دوباره سفید میپوشم. برمیگردم تا وسایل حمام را بگذارم و جانمازم را بردارم. محوطه بیرون چادرها شلوغ است و عدهای از آقایان، تیغ و قیچی به دست، مشغول کوتاهکردن و تراشیدن...
-
مناره هشتم ـ 7
1401/12/02 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم منا ـ روز دهم ـ ساعت؟ - بلندشو! نمازت قضا میشهها. خیلی وقته اذانو گفتن. صدای اسماء، هم اتاقیم است. اینجا، من؟! بعد از کلی فکر کردن یادم میآید دیشب از شدت خستگی، روی زیراندازش خوابم برده بود؛ حالا خودش چه جوری و کجا خوابیده را نمیدانم. لای چشمایم به اندازه خطی باز میشود و آسمان را از لای درز...
-
مناره هشتم ـ 6: سرزمینِ خدا
1401/12/01 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه 6/9/1388، عیدالله اکبر 1430 - الو... الو...صدا میآد؟! کجا بیایم... آهان... خب، باشه، ممنون. خسته، بهتر است بگویم جنازه. دیگر رمقی برایم باقی نمانده که بخواهم به چادر برسم. نزدیک ششساعت پیادهروی؛ تا ورودی مشعر خوب بود، همه میرفتند، سریع و آرام، کند و تند، راه باز بود و عریض؛ اما «بدایه...
-
عرفات
1401/11/30 12:59
«بسم رب العرفه» میگویند:عرفه تمام دست و دلت میلرزد... و تو چه دانی که عرفه چیست «و ماادراک ماالعرفه» نه! هر جایی نه، هر جا نمیتوان دریافت عرفه چیست. عرفه را باید در عرفات جستجو کنی نه هر جا. عرفه عرفات یا عرفات عرفه و چه فرقی است میان آن دو! باید پیوندشان یکی شود. عرفه بدون عرفات، یا عرفات بدون عرفه! هر کدام را که...
-
مناره هشتم ـ 4
1401/11/29 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم ماشینهای پلیس و نظامی، در طول مسیر دیده میشود. اما از سرنشینانش خبری نیست. عرفات، قسمتبندی است که دور هر بخش را با ورقههای ایرانیت، محصور کردهاند. در هر بخش، تعدادی کاروان مستقرند. روی دیوارهها پر است از پارچههای رنگارنگ که روی اکثرشان نام شهر، مدیر کاروان و شماره کاروان نوشته شدهاست....
-
مناره هشتم ـ 3
1401/11/28 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم پنجشنبه 5/9/1388، نهم ذیالحجه الحرام 1430 - بلند شو! نماز صبح باید بخونیم. چشمانم را باز میکنم، کی خوابم برد؟ میپرسم: «رسیدیم؟» - نه ترافیکه، باید نمازو همینجا بخونیم، برا نماز صبح به عرفات نمیرسیم. از اتوبوس پیاده میشوم. چند نفر از خانمها همانجا کنار اتوبوس، آستینها را بالا زده و وضو...
-
مناره هشتم ـ 2
1401/11/27 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت حق (سبحانه و تعالی) دعوتمان کردهبود، سالها پیش... پیامش را بنّای خانه خدا به ما رساند و همان پیام در اخرین کتاب آسمانی ثبت شد: « وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ» 1 آمدهایم جواب دهیم، اینجا، کنار بیتالله...
-
مناره هشتم: حج
1401/11/26 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم جوابِدعوت - عرفات سیل اومده، چادرا رو آب گرفته، گفتن حرکت افتاد 8 شب... روزنه نور میان همه تاریکیها خودش را به ما میرساند. کی آمد دم در اتاق خبر داد و رفت؟ یادم نیست. ساعت هنوز 5 نشدهاست. این بار استخاره، خوب با تعجیل است. یکی یکی غسل میکنیم و همه با هم از در خارج میشویم. مادر پیشنهاد...
-
مناره هفتم ـ 6
1401/11/25 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم تا ساعت 2، از هوش میروم. بعد از خواندن نماز، راه میافتیم برای جمعکردن سنگ. قبلش فکر میکردم برنامه گروهی میگذارند. اما کاشف به عمل میآید که خیلی از خانمها سنگهایشان را جمع کردهاند. طاق آسمان بازشده و قطرههای باران پشت هم روی زمین فرود میآیند. انتظار برای اتمام باران، بیفایده است....
-
مناره هفتم ـ 5
1401/11/24 08:00
بسم الله الرحمن الرحیم پلو خورشت قیمه و سالاد منتظرم است. بعد از ناهار، آب، آبمیوه، شیر برمیدارم و به اتاق برمیروم. این روزها خیلی گرم است، خیلی... تا میشودباید حواسم باشد که مایعات بدنم کم نشود. نمیدانم آنهایی که در تابستان رفتهاند یا خواهند رفت، چه کشیدهاند و چه میکشند. کمی بعد خانم نجابت، با کاسه ژله داخل...